|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
بقا
ده دقيقه سكوت به احترام دوستان و نياكانم
غژ و غژ گهواره هاي كهنه و جرينگ جرينگ زنگوله ها
دوست خوب ِ من
وقتي مادری بميرد قسمتي از فرزندانش را با خود زير گل خواهد برد
ما بايد مادرانمان را دوست بداريم
وقتي اخم مي كنند و بي دليل وسايل خانه را به هم مي ريزند
ما بايد بدويم دستشان را بگيريم
تا مبادا كه خدای نكرده تب كرده باشند
مابايد پدرانمان را دوست بداريم
برايشان دمپايي مرغوب بخريم
و وقتي ديديم به نقطه اي خيره مانده اند برايشان يك استكان چای بريزيم
پدران ‚ پدران ‚ پدرانمان را
ما بايد دوست بداريم......
پی نوشت این شعر زیبا مرتبط با پست قبلم بود که یک هو یادم آمد و مثل یک اتفاق زیبا خواستم این جا ثبتش کنم.
پی نوشت دو: این شعر از حسین پناهی عزیز است که خواندن زندگی نامه اش خالی از لطف نیست.