آمار پارادایم | نسترن

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

برای من که به نوشتن علاقه دارم، توجه به ظرافتی که نویسنده کتاب ایام بی شوهری، در توصیف شرایط پیرامون و حال و هوای درونی اش به خرج داده بود، جالب و آموزنده بود. اشاره به چیزهای دم دستی. مثل سه قفله کردن در آپارتمان که معمولا وقتی آدم تنهاست، برای خاطرجمعی انجامش می دهد. چیزی که در شروع کتاب و در چند موقعیت به آن اشاره می کند.

در این کتاب، خانم رها به عنوان یک دختر مجرد، ذهنیات خودش در مورد وضعیتی که دارد به ویژه تنهایی - که سنگینی آن را با هر سال و ماهی که بر سن اش افزوده می شود، بیش از پیش احساس می کند را با جزئیات با مخاطبش در میان می گذارد.

در قسمت اعظم کتاب، از جمع و تفریق گفته هایش در مورد آزادی ها و محدویت هایی که با آن مواجه است، می شود به این نتیجه رسید که او دوست دارد خانواده و فرزندی داشته باشد به قول خودش چشم به راهی در خانه که وقتی بیرون است، منتظرش باشد. با اینهمه تقریبا از اواسط کتاب به کرات گریز می زند به زندگی دوستان متاهلش که چندان از زندگی شان راضی نیستند و برخی از آنها به حال او غبطه می خورند. به نظر می رسد او مثل غالب آدمها دچار تناقضی در مورد وضعیتش است، چون در جای جای کتاب، روایت رنج او از تنهایی و تجرد را شاهدیم و در مواردی هم احساس غرورش را وقتی گوش به نارضایتی های هم سالان متاهلش می سپارد.

برگشتهای او به کودکی هایش مرا کنجکاو می کرد تا بین آن مقطع از زندگی او و وضعیت کنونی اش ارتباط برقرار کنم. ولی در مجموع از نظر من کتاب، کتاب تلخی بود. در واقع اگر کسی شنا بلد نباشد، و دست برقضا در شرایط مشابهی چون قهرمان داستان به سر برد، احتمال غرق شدنش در ذهنیات و زاویه دیدهای نویسنده زیاد است. حال آن که، به تعداد آدمهای روی زمین در مورد هر موضوعی نگاه هست و هرکسی وقتی لب باز می کند دارد از واقعیتی که خودش خلق کرده صحبت می کند و لزوما حرفهای او نمی تواند مرجع قرار بگیرد یا اینکه تعمیم داده شود.

درست مثل اینکه مزایا و معایب خارج رفتن را صرفا از گفته های مهاجرت کنندگان به آن سرزمین نتیجه گیری کنیم. در بهترین حالت شاید در رسیدن به یک جمع بندی بتوانیم از آنها الهام یا ایده بگیریم. چرا که هر انسانی قادر است واقعیت و درواقع داستان خاص خودش را بسازد و زندگی کند. به این ترتیب در پایان باز تاکید می کنم که مجهز بودن از نظر روانی و استقلال رای داشتن ما را از افتادن در گرداب جهان بینی های دیگران به ویژه اگر سقف دنیایی که توصیف می کنند، کوتاه تعریف شده باشد، بیشتر در امان نگه می دارد.

این توضیح و تاکید را از آن لحاظ لازم دیدم که در حال حاضر بسیار پیش می آید که خود را در اسارت داستانهایی می یابم که یک زمانی در کودکی هایم آن را ضبط کرده و یعد ناخودآگاه در مقاطعی آنها را زیسته ام.


برچسب‌ها: تنهایی, مهاجرت, نسترن, رها
+ تاريخ چهارشنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۳ساعت 5:7 نويسنده فاطمه. الف |

در روزهایی که گذشت، کتابهای زیبایی به دنیای ذهنی من پا گذاشتند، مثل کتاب از طرف او به قلم خانم آلبادسس پدس یا کتاب والکیریها از پائلو کوئیلو - البته این کتاب را برای برای دوم می خواندم- و قصد دارم حتما برای بار سوم هم بخوانمش.

بعضی روزها به خاطر رعایت حال چشمهایم و ابری که در حال عبور از آسمان دلم بود، فقط خودم را و زندگی را و همه چیز را فقط تماشا می کردم، کاری که قبلا بلد نبودم ... تماشا کردن در یک سری روزها مثل منتظر ماندن در صف نانوایی بدون شکایت است. بدون عصبی شدن. بدون اینکه روالی را که در پیش گرفته ای به خاطر خشم یا هر هیجان دیگری به هم بریزی. آنقدر بزرگ شده ای که به اتفاقات، فضا بدهی. صبورانه روز را طی کنی و با متانت قسمتهایی از آن را که متوجه نمی شوی، بدون جنگیدن بپذیری.

بله. یک فیلم هم دیدم که خیلی جالب بود، به نام سرگیجه. انشالله در موردش خواهم نوشت. همین طور فیلم خیاط. و الیته ذهن من که در مورد سلنا گومزه. که دیدن هرسه رو پیشنهاد می کنم.

حالا برسیم به کتاب ایام بی شوهری از خانوم نسترن رها که همان طوری که قبلا هم اینجا گفته بودم از جمله کتابهایی بود که آن را مخصوصا به خاطر سبک و راحت خوانی اش انتخاب کرده بودم، در روزهایی که کمی برنامه هایم سنگین بود یا ذهنم ... و دنبال کاری بودم که تمرکز حداقلی بخواهد و همان طور که دارم ته گرفتگی شیر در ظرف را سیم می کشم به آن گوش دهم. یا دستگیرهای آشپزخانه را نونوار می کنم همچنان هدفون به گوشم باشد ....بدون آنکه سررشته کتاب از دستم خارج شود.

کتاب از این لحاظ که از موضوعات معاصر ما در آن نام برده شده بود، برایم جالب بود. از جمله اینکه راوی داستان، در واقع یک وبلاگ نویس است. یا مکان های آشنا یا ترانه هایی که از آنها صحبت می کند عموما چیزهایی است که فاصله کمی با ما دارند و احتمالا ما خودمان هم با آنها خاطره داشته باشیم. در پست بعدی با جزئیات بیشتری در مورد کتاب خواهم نوشت.


برچسب‌ها: نسترن, رها, کتاب, بلاگفا
+ تاريخ دوشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۳ساعت 7:52 نويسنده فاطمه. الف |