آمار پارادایم | حضرت محمد

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

من به نتیجه رسیده ام، این بهشت و جهنمی که می گویند، تمثیلی از درجات مختلف آگاهی است. شاید این تعبیر به خاطر آی کیوی خاص مردمان آن دوره بوده که مثلا خبر نداشتند جزایر قناری چیست، یا اطلاعی در مورد برخی بخش های قاره آفریقا نداشتند که انسان ها در آنجا از زور گشنگی آدم خواری می کنند...
 به خاطر همین نتیجه گیری، نمی دانم که وضعیت حاضر خود را نتیجه کم دانی ام بدانم یا این که قدری چاشنی عرفان شرقی به آن بیفزایم و آن را مقطعی معنی دار در زندگی ام بدانم که قرار است، درسهای قابل توجهی به من بدهد. این که مثلا صبرم را زیاد کنم، یا از دنیا و تفریحات آن دل بکنم و سر نفسم را با سنگ ایمان بشکنم.

به گمانم برای این که اذیت نشوم، تفسیر دوم را انتخاب کنم، تا اولی را. چون اگر موضوعات فلسفی شوند، تازه یک جور آدم را به خلسه های عجیب و غریب و لذت بخش می برند. آدم کم کم در این توهم زیبا فرو می رود که یک جور انسان خاص با ایمانی است که پیش خدا جایگاه دیگری نسبت به بندگان او دارد. تازه هر روز از اینکه متواضعانه با وجود این تصور، با بندگان خدا در یک خیابان راه می رود یا در یک هوا نفس می کشد، حس غروری بی نظیر به او دست می دهد، بنابراین این انتخاب مرا بیشتر وسوسه می کند.

در حالی که  انتخاب حالت اول بی تردید به زیان من است چون در آن، جا برای سرزنش خود به خاطر بی خبری از وضعیت اجتماعی و سیاسی وجود دارد و هیچ خبری از آن توهم های زیبا نیست، بلکه نادانی و کوته بینی مثل یک زخم روی چهره آدم را آزار می دهد. من بسیاری از کسان شبیه به موقعیت خود را می شناسم که بخاطر آگاهی از این واقعیت که یک کشور نفت خیز جهان سومی دائم روی میز قدرت های بزرگ جهان است، سالیان پیش، حتی قبل تر که من تازه متولد شده بودم، بار و بندیلشان را بستند و به جاهایی رفتند که تلاطم در آنها کم است و ثبات موجود به آن مملکت ها اجازه داده تا به هر چیز خوبی فکر کنند که کیفیت زندگی را بالا ببرد. مثلا به آموزش، بهداشت، تکنولوژی، هر روز در آن فکر جدید ابلهانه ای ظهور نمی کند که یک سری چاه ها را در دوره ای بکند و بعد در دوره ای بعد همان چاهها را پر کند. گواه زنده و از تنور در آمده این موضوع، بحث تغییر چند وقت یه بار نظام آموزشی است، و بحث کنکور و این داستانها.... بهتر است این موضوع را زیاد کش ندهم

پی نوشت: کاش یک فرشته ای چند سال پیش بر من ظاهر می شد و می گفت قرار است همه چیز در آینده نزدیک حداقل سه چهار برابر گران شود و من لابد الان به جای نوشتن این موضوعات، به خاطر این امداد غیبی در انبار شخصی ام در حال لیست برداری از اجناسی بودم که تاریخ مصرف آنها در حال تمام شدن است و بهتر است آنها را خیرات فقرا کنم....

راستی میلاد پیامبر اعظم را هم در خاتمه تبریک می گویم چیزی که از ایشان در تصور من است، بسیار ستودنی است. نماد مهر و محبت و دانایی و کسی که در قران خیلی متواضعانه از قول خدا می گوید، من بشری هستم همچون شما که تنها به من وحی می شود...

البته چیزهایی هم در مورد ایشان شنیده ام که خودم زیاد باور ندارم، چون گویندگان آن عموما افرادی هستند که از کل ویژگی های ایشان قسمت های خاصی را بهره برداری های شخصی کرده اند و وقت لازم دارم تا در مورد صحت و سقم آنها یا مثلا چرایی این قضایا تحقیق کنم.

یکی از آرزوهایم دیدن غار حرا است در حالی که به موسیقی دلخواهم گوش می دهم و می رقصم البته قطعا منظورم رقص از نوع رقص حضرت مولاناست......


برچسب‌ها: حضرت محمد, ص, کوه, موسیقیِ
+ تاريخ یکشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۲ساعت 22:17 نويسنده فاطمه. الف |