آمار پارادایم | گل گلخونه

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

 باز هم باران بارید، چه بارانی! از روشنای تیر برق کوچه می شد فهمید که چه شدتی دارد. آنقدر هیجان زده شدم که دعاهایم یادم رفت. من در دعا کردن هم وسواس دارم، به همین خاطر کلی دعا می کنم. پیرو این باور کذایی که اگر اسم کسی به ذهنم خطور کرده، لابد التماس دعا دارد، بهتر است برایش دعا کنم و همین طور دستم بند می شود. فاتحه های شب پنج شنبه که بی خیال، مرده ها همچون گدایان سمج، مثل آن کارتون قدیمی "واتو واتو" در ذهنم ردیف می شوند، به همین خاطر از درجه اولها شروع می کنم بقیه را کلی می گویم...

 بله صحبت از باران بی خبری بود که خیلی خوشحالم کرد، البته فکر می کنم، عمق خوشحالی من بیشتر به خاطر این تلاش آگاهانه ای است که جدیداً شروع کرده ام: اینکه با خودم روراست باشم و در مقام عمل واقعا از کسی هیچ توقعی نداشته باشم. ببینید، توقع به نظر من حتی از خدا، هم باعث می شود، تهش آدم کل عزمش را جزم نکند. فکر نمی کردم، خودم آدم متوقعی باشم، ولی متوجه شدم، شاید دایره توقعات من به مرور کوچک و کوچکتر شده ولی هنوز هرچند انگشت شمار کسانی داخل آن هستند، از جمله مک آرتور. با تحلیل های علمی جدیدی که در این خصوص شنیدم، فهمیدم که باید سعی ام این باشد که کلا این دایره را ببندم. توقع و انتظار از دیگران، به دنبال خودش خشم می آورد و خشم کم یا زیادش دیر یا زود مثل سرب می خوابد در رگ های عزیزتان، ظرفیت ریه های لذت بردنتان را در بهترین حالت کم می کند و در بدترین حالت، شما را به خاک سیاه می نشاند. شبانه روز در ذهن شما افرادی تردد می کنند، که از آنها طلب دارید و آنها نه تنها عین خیالشان نیست بدهی شان را تسویه کنند، بلکه گاهی آن را انکار هم می کنند. البته قضیه خیلی هم تلخ نیست، واقعیت این است که حتی نزدیک ترین فرد هم به آدم، عین خود آدم فکر نمی کند و مثلا فلان خوبی را ممکن است به روش خودش تلافی کند. خلاصه این که، این طرز فکر یک استراتژی زیبا، معقول و آگاهانه است در راستای جهت گیری به سمت خودتان و رسیدن به یک جور انسجام فکری.

پی نوشت: سر هر دو باری که تاکسی دور میدان می پیچید، چشمانم را بستم، تا خورشید صورتم را ببوسد.

پی نوشت بعدی: عنوان پست از ترانه های زیبای عارف است که جزو کسانی است که دوست داشتم عمر حضرت نوح را داشتند، چون صدایش از نظر من فوق العاده است و هیچ غباری از پس سالیان روی آن به چشم نمی خورد.

 گل گلخونه من یکی یکدونه من

چراغ خونه من اومدم باز اومدم باز

نمی خوام گریه کنم واسه مرگ غنچه ها

تو به من هدیه بکن پر پرواز پر پرواز

خسته دل داری می خواد از شما یاری می خواد

توی قحطی بهار دل پرستاری می خواد

به من غم زده ی دل مرده

دوباره درس محبت بدهید

منه افسرده ی نا امیدو

دوباره به خنده عادت بدهید

خسته دل داری می خواد از شما یاری می خواد

توی قحطی بهار دل پرستاری می خواد

گل گلخونه من یکی یکدونه من

چراغ خونه من اومدم باز اومدم باز

نمی خوام گریه کنم واسه مرگ غنچه ها

تو به من هدیه بکن پر پرواز پر پرواز

پر پرواز پر پرواز

به من غم زده ی دل مرده

دوباره درس محبت بدهید

منه افسرده ی نا امیدو

دوباره به خنده عادت بدهید

خسته دل داری می خواد از شما یاری می خواد

توی قحطی بهار دل پرستاری می خواد

پر پرواز پر پرواز

پر پرواز پر پرواز

 http://s3.picofile.com/file/7373661933/AREF_gol_e_golkhuneh.mp3.html

 


برچسب‌ها: بهار, باران, عارف, گل گلخونه
+ تاريخ دوشنبه هجدهم آذر ۱۳۹۲ساعت 23:23 نويسنده فاطمه. الف |