باران بارید، چه بارانی، کمربندم را بستم و شروع کردم به گوش کردن به آهنگ
های موبایلم. فضای ماشین را بوی نان تافتون مسافری دیگر پر کرده بود. دوست
داشتم این باد و باران و عطر و موسیقی به گونه های خسته آدمهایی بخورد که
توی فکرم بودند...سالها قبل توی کتابی خوانده بودم که اگر ژست هر موقعیتی که دوست دارید به آن برسید را بخود بگیرید و بر آن مداومت کنید، حالتی
در شما ایجاد می شود، که یا شما را به آن موقعیت سوق می دهد، یا اینکه آن
موقعیت را برای شما آنقدر قابل درک می کند که بتوانید تصمیم بگیرید آیا
برای طولانی مدت دوست دارید در آن موقعیت باشید یا ترجیح می دهید از آن به
عنوان یک مشغله ذهنی عبور کنید: رفتم در قالب یک انسان راضی، قانع،
امیدوار، صد البته با سواد و هزار البته مصمم و امیدوار و
هدف مند.
ببینید به نظر من وجه مشترک
آدمها و چیزهای درست و حسابی دنیا، عقل و منطق است. اصلا من جدیداً بدجوری
عاشق این نوع دیدگاه شده ام؛ فکر می کنم، انجام کاری به صرف پاداش یا ترس
از خطا، آدم را به جایی نمی رساند.از هر کار فکر شده، گُل می چکد. این فکر
کردن روی کارها یک جور به آنها ضمانت می بخشد. چون به نظر من، فکر کردن با
شفاف سازی قضایا اتفاق می افتد، شفاف سازی قضایا هم با شفاف بودن آدم برای
خودش، یک جور انگار اتمام دوره سردرگمی ست، البته خوب بعضی فکرها پشتوانه تجربی بالایی
دارند، مثل زمینهای حاصل خیز، بعضی ها هم گاهی باید خود را حتی نمک زدایی
کنند....
یک زمانی من - شاید حتی
همین الان- بدم نمی آید از غذاهایم تعریف کنند، خوب که فکر می کنم، می
بینم، برای رسیدن به این خواسته ام، از هیچ فرصتی برای بهتر کردن و کیفیت
بخشی به آن دریغ نمی کردم، (مثل همین قضیه نمک زدن به گوشت یا حبوبات قبل
از پخت آنها، علی رغم باور رایجی که می گوید این کار، باعث دیر پز شدن یا
سفتی گوشت می شود، من در موقعیتی یاد گرفتم که اصلا طعم غذا به ویژه غذاهای
گوشتی به این است که اول پختشان نمک کافی به آنها بریزی و اصلا گفته های قبلی صحت ندارد) بعد فکر کردم،
همین قضیه را تعمیم بدهم به دیگر کارها....
مثل یک آدم خوشه چین، حالا حواسم
هست، بی هیچ عجله ای یاد بگیرم، ندانستن آدم را بدجوری گیج می کند.....
پی
نوشت: فهمیدم شهرداری به شهروندان نهال رایگان می دهد، با وجود مشغله ای
که دارم، یک بخش چیپ وجودم، دوست دارد، برود و چندین اصله نهال بگیرد، حتی
اگر حیاط هم نداشته باشد، چون رایگان است....این حاتم بخشی را با وجود حیاط
دار نبودن خیلی ها، نمی دانم چه طوری تفسیر کنم.....
برچسبها:
باد و باران و غزل,
شهرداری,
نهال رایگان,
آشپزی
+
تاريخ دوشنبه هفتم بهمن ۱۳۹۲ساعت 21:35
نويسنده
فاطمه. الف

|