|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
سعی دارم، با برخی کارها همین گونه برخورد کنم.
کارهای روتین انگار یک جورهایی برای نگه داشتن آدم روی ریل واقعیت ها طراحی شده اند. آدمیزاد را که رها کنی، دوست دارد، اساسا هیچ کاری نکند، آن وقت آدم با یک ناخوداگاه گردن کلفتی روبرو است که دیگر نه تنها در کنترل اش نیست، بلکه او را هرجا که دوست داشت با خود می کشد و کیست که نداند تمام راحتی های فعلی ما، مدیون تفکر آدمهایی است که ذهن و فکرشان را در کنترل خودشان داشته اند.
مردمانی را من می شناسم، که کارهایی که از نظر من شاق است را به راحتی یک آب خوردن در کسری از ثانیه انجام می دهند، چون اساسا، پیش از نام گذاری آن کارها، خود را درگیر انجامشان کرده اند....