آمار پارادایم | سوا کن

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

یک اتفاق غیرمنتظره اعم از خوب یا بد، مثل تعطیلی نابهنگام مدرسه به خاطر بارش برف، باعث یک جور تعطیلی شیرین و گوارا در روزمره گی های من می شود، آن موقع هاست که متوجه می شوم، چقدر آدم سخت گیری هستم. این موقع ها، مثل یک مادر عبوس  اما مهربان به کودک درونم اجازه می دهم اندکی بی اصول و بی چارچوب با روز سر کند.

امروز از همین روزها بود؛ به همین خاطر وقتی وارد آن میوه فروشی پر و پیمان شدم، اجازه دادم  زمان به احترام من بایستد، انگار در بهشت بودم، در محاصره رنگ ها:

پرتقال های شمال و جنوب یکصدا به من سلام گفتند و انارها هزاران چشمک عاشقانه به من پیشکش کردند، گلابی ها در اغما بودند، اما بااینهمه با مهربانی نگاهم می کردند. نارنگی ها با شوق سرک می کشیدند تا  مرا بهتر ببینند و سیب زمینی ها خیلی خاکی به احترام به پایم بلند شدند.

گل کلم پدر خانواده ترشی، در حالی که مراقب رفتار بچه هایش، سیر و خیار و به و ... بود، برایم کلاه از سر برداشت.

و در نهایت من با بدرقه پسته های چادر بر سر بعد از اتمام خریدم، به خانه برگشتم در حالی که قلبم سرشار از عشق تک تک آنها بود؛ آنها که می دانستند، هیچوقت پول را با تمام کیا بیایش به آنها ترجیح نداده ام.


برچسب‌ها: سوا کن, جدا کن
+ تاريخ جمعه هفتم آبان ۱۳۹۵ساعت 2:31 نويسنده فاطمه. الف |