|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
احساساتتان شما را کنترل می کنند؟
این پیغامی بود که ذهنم در پی یک جور سرگیجه گی که امروز سراغش آمده بود، بی منت، بدون تحقیر شدن و بدون پرداخت حق ویزیت به طور ساده از یک برنامه تلویزیونی گرفت...تقریبا پیام این جمله واضح است، اما مثال هایی را هم که در توضیح آن شنیدم، ساده و زیبا بودند مثل این: از کنار یک حراجی رد می شوید، پولتان را برای کاری لازم دارید اما به احساساتتان گوش می کنید و با کلی خرید غیر ضروری به خانه بر می گردید.... یا کارتان کلی عقب افتاده و انجام ندادن آن بی شک به ضررتان است اما به خاطر گوش کردن به احساساتتان همچنان مکالمه خود در تلفن را کش می دهید.....
***
گاهی به خاطر کم لطفی ام در مورد خودم، به اسم بالا بردن راندمانم با خودم نا مهربان می شوم و یا در شرایطی خودم را قرار می دهم که نتیجه اش جالب نیست. امروز فهمیدم دانستن برخی واقعیت ها در مورد خودمان هم ظرفیت می خواهد، و گاهی شاید در مورد آنها خودمان را نکاویم بهتر است... عنوان پست هم یکی از آهنگ های زیبای هایده عزیز
و خدا بیامرز به توان هزار است که دوست داشتم وقت گیر نبود و آن را اینجا آپلود می کردم....
شبا همش به میخونه میرم من
سراغ می و پیمونه میرم من
تو این میخونه ها خسته دردم
بدنبال دل خودم میگردم
تو این میخونه ها خسته دردم
بدنبال دل خودم میگردم
دلم گم شده پیداش میکنم من
اگه عاشقته وای به حالش
رسواش میکنم من
وای به حالش رسواش میکنم من
....