|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
بصيرت هشتم:
راجع به استفاده از انرژي به روشي جديد و كلي در ارتباط با مردم است و نخست از بچه ها شروع مي كند. اينكه بايد به آنها همانطوري كه هستند نگاه كنيم يعني به عنوان نقاط نهايي تكامل كه ما را پيش مي برند اما براي اين كه بياموزند تا خودشان در مسير تكامل قرار بگيرند بدون قيد و شرط به انرژي ما به عنوان يك اصل ثابت احتياج دارند. بدترين كاري كه مي توان انجام داد اين است كه هنگام تصحيح اشتباهاتشان انرژي آنان را بگيريم. اگر بزرگ سالان بدون توجه به شرايط ، انرژي مورد نياز طفل را به او بدهند آن وقت از فراگيري رفتارهاي نامطلوب توسط كودك جلوگيري مي شود. به همين علت بايد بچه ها هميشه در مباحثه ها و گفتگوها شركت داشته باشند بخصوص زماني كه راجع به خودشان صحبت مي شود. و ما بايد مسئوليت آن تعداد از كودكان را به عهده بگيريم كه مي توانيم توجه و مراقبت كافي نسبت به همه آنها داشته باشيم. راجع به تعداد بچه ها در كتيبه صحبت شده و توضيح مي دهد كه هر فرد بزرگسال در يك زمان فقط مي تواند برروي يك بچه تمركز كند و متوجه او باشد اگر تعداد بچه ها بيش از تعداد بزرگسالان باشد آن وقت بزرگسالان مغلوب مي شوند و نمي توانند انرژي كافي به بچه ها بدهند و بچه ها براي توجه بزرگسالان به رقابت مي پردازند.
« رقابت خواهر و برادر» كتيبه اشاره مي كند كه «ماهميشه بايد راهي براي بيان حقيقت به بچه ها پيدا كنيم.» همچنين در مورد يك چيز هشدار مي دهد; اگر زماني به كسي وابستگي پيدا كني رشد تو متوقف خواهد شد. و در اين صورت چه بر سرعشق مي آيد؟ توضيح مي دهد كه عشق مي تواند وجود داشته باشد, اما نخست بايد خودمان را كامل كنيم. دايره وجودمان را كامل كنيم يعني به دنبال نيمه گم شده مذكر يا مونث خود در بيرون نباشيم, بلكه در درون خود نيمه ديگر خود را بيابيم و دايره مان را كامل كنيم تا بتوانيم رابطه مان را با جهان استحكام بخشيم و براي اين كار فرصت زيادي لازم است تا بتوانيم به رابطه برتر دست يابيم.
رابطه اي كه در آن دو انسان كامل با هم يك فرد برتر را به وجود مي آورند. اين وضعيت ديگر ما را از مسير تكامل خارج نمي كند. طبق مطالب كتيبه هرگاه شخصي بر سر راه ما قرار بگيرد، همواره حامل پيامي براي ماست و اگر ما نتوانيم پيام را دريافت كنيم به اين معنا نيست كه پيامي وجود ندارد. زماني كه اين پديده را درك كنيم روابط متقابل ما آرامتر، هدفمند تر و سنجيده تر خواهد شد.
......
چيزهايي ديدم در روي زمين:
كودكي ديدم، ماه را بو مي كرد.
قفسي بي در ديدم كه در آن، روشني پرپر مي زد.
نردباني كه از آن، عشق مي رفت به بام ملكوت.
من زني را ديدم ، نور در هاون مي کوبید
ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزي بود، دوري شبنم بود،
كاسه داغ محبت بود.
من گدايي ديدم، در به در مي رفت آواز چكاوك مي خواست
و سپوري كه به يك پوسته خربزه مي برد نماز.
پی نوشت: حین گذاشتن این مطلب، ناخوداگاه این شعر سهراب به ذهنم آمد، حیف دیدم نیاورم...