|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
... او
یک انسان باهوش است و من آدمهای با فراست را دوست دارم، مثل طلای توپر برای خود وزنه ای هستند. بعد از چندین سال زندگی مشترک به عنوان یک آدم بی طرف که به او نگاه می کنم در کنار تمامی نقاط ضعف و قوتش در تعاملش با من و در کنار بی شمار محبتهای دیگرش، یک لطف بزرگ در حق من کرده و آن این بوده که هیچ وقت از موقعیت خود به عنوان یک همسر آنهم از نوع ایرانی
سوء استفاده نکرده، او همیشه دست مرا در تصمیم گیری هایم باز گذاشته همین باعث شده امروزه روز که دارم عملکرد خودم را چرتکه می زنم و در برخی زمینه ها از خودم ناراضی ام، این توهم را نداشته باشم که اگر او مخالف من نبود ال و بل می شد... همه می دانند مبارزه خیلی توان می گیرد و تصور یک مخالف فرضی گزینه مبارزه را پیش روی آدم قرار می دهد، مبارزه ای که آدم را از اصل مطلب وا می دارد... او همیشه نظر خودش را حتی نظرات مخالفش را در موقعیت های مختلف اعلام کرده ولی هیچ وقت قصد القاء اجباری را به من نداشته. من فکر میکنم این یک زرنگی زیباست، یک مدیریت حساب شده است که نه من بلکه همه آن را می ستایند. این که یک مرد آنقدر درایت داشته باشد که به همسرش به عنوان شریک عاطفی و کاری اش، وقت بگذارد و حوصله به خرج دهد، یا این که با علم به نقش خزنده و بسیار قدرتمند زن در این مورد بلاتکلیف عمل نکند و به جای مبارزه ای از جنس باخت باخت دست به جدایی بزند، زیباست، چون این کار هم در نوع خودش یک جور شجاعت است. ... یک زن براحتی می تواند با یک نگاه تلخ و افسرده، تمام دستاوردهای مردش را زیر سوال ببرد...
من فکر می کنم طرفین رابطه چه زن چه مرد برای هر نقشی که انتخاب می کنند در رابطه داشته باشند نیاز به هم پا دارند چه در نقش یک همدل ظاهر شوند و چه در نقش یک انتقام گر...و از نظر من بدترین نقش ها هم اگر برخورد متقابل دریافت نکنند کم کم کمرنگ شده و عقیم می مانند. خوشا رابطه ای که هر دو سوی آن هم را بفهمند، با این حال من زندگی هایی را هم دیده ام که قایق آن تنها با پارو زدن های یکی از زوجها به ساحل آرامش رسیده...