آمار گره وا می شه از کار من امروز......

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

تمرینات قسمت مربوط به سایه وبلاگ جادوگر را انجام می دادم و از طرفی مشتاقانه می خواستم طرح زندگی ام متجلی شود و دائما می گفتم:

باشد که طرح الهی در زندگی من اجرا شود و هر آنچه خدایی نیست از هم فروپاشد....

  در ادامه اتفاقاتی افتاد که من طی آن با ویژگی بسیار مشکل سازم که عین اختاپوس راه نفس را برای تجلی دیگر جنبه های شخصیتی ام  بسته  روبرو شدم. "دوست نداشتن خودم"

  همیشه یک رفتار،  الگوی تکراری زندگی من بوده: شروع روابط اشتباه با افراد ( فرق نمی کند  نزدیکان و آشنایان و یا غریب ها ) در ادامه یک جور نارضایتی، یک جور افراط در درک بقیه که باعث به زحمت انداختن زیاد خودم و در نهایت به زحمت انداختن طرف مقابل می شده...  واقعا بررسی چرایی آن برایم جالب بود. هر چند روز قبلش شب سختی گذراندم ولی واقعا ارزش آن را داشت.....

 من با تمامی وجودم مصمم به تغییر هستم....

پی نوشت: امروز هم آپلود کردن عکس و هم آهنگ را در وبلاگ یاد گرفتم. حس خوبی داشتم. بی درنگ سراغ آهنگ شهره رفتم،به خاطر صدای  قار قار کلاغ در روزهای که دیر می خوابم و هرچه گوشهایم را تیز می کنم صدای کلاغ های سپیده دم سحر خیز را نمی شنوم...

            

+ تاريخ چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۰ساعت 4:11 نويسنده فاطمه. الف |