|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
یکی از روش های جالب آموزشی به نظر من آموزش غیر مستقیم است...در وهله اول ذهن درگیر یک سری از موضوعات می شود بعد در ادامه آن موضوعات چنان در ذهن زمینه سازی می کنند که نا خودآگاه خود ذهن به یک سری نتایجی می رسد که از همان ابتدا آموزش با هدف رسیدن به این نتایج صورت گرفته است...
این مقدمه را گفتم برسم به نتیجه یک سری از تمرینهایی که این روزها آن ها را در راستای ارتباط با روح خودم انجامشان می دهم... البته هر لحظه دریافت من از آن حسی که دنبالش هستم رنگ تازه ای به خود می گیرد. بله داشتم می گفتم یکی از این تمرینها: نامحدود فکر کردن است یعنی تصورات و رویاهایمان را تا هرجا که دوست داریم پرواز دهیم طوری که انگار محدودیتی وجود ندارد در هر زمینه ای که می خواهیم از نظر مالی از نظر کاری، خانوادگی.... ما وقتی تصویر ایده الی از شرایطمان خلق می کنیم و به این تجسم کردن ادامه می دهیم کم کم ذهن ناخوداگاه ما این تصویر ایده ال را باور کرده و در طول زمان شرایط روحی و بیرونی ما را طوری پیش می برد که به این خواسته خود دست پیدا کنیم. ما با این آگاهانه برنامه دادن به ذهنمان از این نیروی خارق العاده، هدایت شده و به نفع خودمان استفاده می کنیم.
پیرو همین اصل من هم یک سری تجسم هایی داشتم که کم ترین نتیجه آن این بود که ذهنم تحت این القائات مثبت حس بی نظیری داشت یک جور احساس سبکی، خانه ای ویلایی را تصور کرده بودم با حیاطی بزرگ و ....یک سری تصورات دیگر که بیشتر حول مسائل مادی بود
بعد از چند روز مداومتم به این تمرینها، ضمن اینکه ذهنم در برابر پذیرش هر اتفاق و موقعیتی انعطافی عجیب پیدا کرده بود، یک جور حس درونی عجیبی شبیه شهود هم سراغم آمده بود با خودم فکر کردم شاید هدف اصلی این تمرین ها هم در نهایت رسیدن به چنین حس ماندگار و عجیبی بوده اما شروع آن با یک جور گول زدن ذهن در مورد آرزوهای مادی اتفاق می افتد....