آمار وقتی با یک استخاره حکم اعدام صادر می شود

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

دارم تغییر میکنم، این تغییرات برای من مثل جابجایی خانه می ماند، زحمت دارد، یک سری چیزها ممکن است بشکند، گم شود ...خلاصه هزینه دارد اما دست آخر بعد از یک هفته یا نهایتا دو ماه که جاگیر شدم، حس خوبی دارم و نسبت به هر عاملی که باعث آن جابجایی بود دیگر هیجان منفی ندارم.... مثل اتقافی که طی این هفته افتاد و از نظر عاطفی برای من که در بعضی زمینه ها واقعا خام هستم حکم زلزله را داشت... اما تجربه ارزشمندی به من بخشید...

و باعث شد بار دیگر بعد از سالها بخواهم دریافت هایم را در مورد مقوله مذهب و کلا افراد مذهبی اصطلاحا به روز رسانی کنم و قضیه نسبی بودن مفاهیم را فراموش نکنم:

دیگر خاطرم جمع است که مذهب هر فرد مذهبی بیشتر از اینکه گویای آن مذهب باشد روکشی است برای شخصیت او و دیر یا زود مثل آب که شکل مظروف خود را به خود می گیرد با شخصیت آن فرد تحریف خواهد شد.....

فکر میکنم برای برخی ها مذهب یک جور هویت است و یک وسیله تعطیل کننده فکر و استدلال و ... چون براحتی با استناد به آن می توان ذهن را از در افتادن با خیلی از چه کنم ها راحت کرد.

همانطور که در مورد گروه بالا مذهبی بودن را من خطرناک می دانم و یک جور باور فاشیستی، در عین حال به گروه دومی هم برخورده ام که به خاطر پشتوانه قکری قوی شان در اعتقاداتشان خیالم از خیلی بابت راحت بوده، حداقل  از این نظر که حب و بغضهای شخصی شان می دانستم که در قضاوتشان نسبت به من زیاد تعیین کننده نخواهد بود.

اینهم یک قست از کتابی که اخیرا در دستم بود:

"هنگامی که ما در باره رفتارهای یک شخص داوری می کنیم، در می یابیم که خط و مرز صریحی که یک عالم مذهبی بین گناه بزرگ و گناه کوچک می کشد، بستگی به بسیاری از شرایط و ویژگی های فردی او دارد که همین امر بعضی از ویژگی های اصلی احکام او را بیهوده جلوه می دهد."

+ تاريخ شنبه پنجم آذر ۱۳۹۰ساعت 3:44 نويسنده فاطمه. الف |