آمار پارادایم

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

هرچند وقت یکبار یکی از گلکاری های وجودم رو می شود. طبیعتا اول کار ناراحت می شوم اما بعد مثل یک دختر خوب آستین هایم را بالا می زنم برای ساختن. هنوز خیلی چیزها برای من معماست. گاه با نظری به زندگی افراد مختلف به این نتیجه می رسم که هر نوع کاستی در زندگی آدمی بشرط آنکه از طرف عوامل و افرادی باشد که او در بودنشان نقشی نداشته برایش جبران می شود  و به قول این شعر خداوند گر ز حکمت ببندد دری     ز رحمت گشاید در دیگری

والا اگر غیر از این بودُ چطوری وجود کودکی که مادرش او را لای زباله ها می گذارد قابل توجیه بود. یا کودکی که والدینش را طی بلاهای طبیعی از دست می دهد یا کودکی که اصلا در خانواده ای نابسابان قدم به زندگی می گذارد. یا مثلا کودکی که در کشوری قحطی زده یا اسیر جنگ .

وقتی اینگونه به قضیه نگاه می کنم فکر میکنم این تفاوت ها هستند تا نشان دهند که در زندگی انسان اراده خودش مهم است. چون غالب شخصیتهای تاثیر گذار جهان هم شرایط مساعد خانوادگی و مالی و گاهی جسمی نداشته اند.

این فرضیه مرا یک وقت هایی قانع میکند یک وقتهایی اصلا این را عین آزادی می دانم که به یک فرد داده شده تا زندگی اش را خود بسازد،

 اما وقتی (هرچند به ندرت)  خانواده هايي را می بینم که سهم زيادي از آرامش و رفاه و فرهنگ  دارند‌، ناخوداگاه ديگر نمي توانم  به آن فرضيه بالا زياد معتقد باشم. نگرشم به قضيه تغيير ميكند، همان فرديت را مي بينم كه مثل سايه‌اي بزرگ  از گذشته يك فرد به فرداي او و فرداهاي نسل هاي بعد  او گسترده مي شود...و مي بينم اندوخته‌ها فرد شايد در گذر از نسلي به نسل ديگر از بين برود اما انگار  امتداد اگاهی يك نسل به نسل ديگر به اين سادگي از ميان نمي رود....

پي نوشت: سرفرصت دوست دارم در مورد تناسخ هم مطلب بيارم. فعلا با اطلاعات ناقصم در اين مورد، فكر ميكنم  با باور به اين موضوع بيشتر قانع مي‌شوم.

+ تاريخ چهارشنبه دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 14:26 نويسنده فاطمه. الف |