|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
خيلي خوشحالم. .....دوست دارم موقعيتي پيش بيايد كه از مهارت هاي جديدي كه يادگرفته ام استفاده كنم. يكي از اين مهارتها اين است كه فهميده ام افراد و از جمله خودم طي برخوردهاي خود همديگر را رصد ميكنند. مثلا از لابه لاي سخنان از چيدمان منزل و ........ . هرچه اين برآورد، غرض ورزانه نباشد بيشتر به آدم كمك ميكند. خوب حالا چيزهايي كه ياد گرفته ام:
اينكه وقتي خانه كسي مي روي خودت را خيلي در مورد دم و دكور خانه ذوق زده نشان ندهي يا مثلا خيلي غذا نخوري حالا چرا چون بعضي كارهاي به جاي اينكه يخ طرفين را باز كند تازه بيشتر توي لاكشان فرو مي برد. سابق بر اين فكر ميكردم خوب اگر كسي آنقدر سطحي نگر است كه به همين راحتي آدم را قضاوت مي كند همان بهتر كه كنار گذاشته شود ولي حالا جور ديگر به قضيه فكر ميكنم و آن اينكه چرا عليه خودم با طرف مقابلم هم پيمان شوم. اين طرف مقابل همه را در برمي گيرد حتي به نظر من بچه آدم را. من خيلي پيش آمده كه ديدم يك بچه فسقلي چطوري خودش را عاقلتر از والدينش مي داند. و خوب كه نگاه مي كنم مي ببينم بله اين به خاطر اين است كه مادر يا پدرش برخي رفتارها را در مقابل اين بچه كه ظرفيت و به قولي جنبه آن كار را نداشته انجام داده اند و حالا اين بچه برايشان دست گرفته است. شايد اين هم يك جور تواضع مريض گونه باشد كه آدم از سر مثلا شكسته نفسي با بقيه زيادي راحت باشد. من خودم اين تجربه را داشته ام. يك دفعه مي ديدم طرف مقابلم از اين كار من چنان اوج گرفته كه غير مستقيم با برخوردهاي بعدي اش مي خواسته به من بگويد، هي آمو ريز مي بينمت......
ياد قسمتي از مقدمه كتاب خاطرات يك مغ از پائلو كوئيلو افتادم كه نوشته بود من از استادم تشكر ميكنم كه در برابر ميل من براي تبديل ساختن او به يك اسطوره مقاومت كرد........
من اصلا منظورم سخت گيري نيست منظورم يك جور برخورد آگاهانه است. در مورد خانه وجود، مثلا طلاها بهتر است اين ورو آنور خانه ولو نباشد. يا هر كسي سراغنشان نرود خوب يك وقت طرف را وسوسه به دزدي ميكند يك وقت ممكن است كسي را كه طلا ندارد مشوش كند دلش بسوزد و..........
ظرفهاي كثيف داخل آشپزخانه در كابينت گذاشته شود.... روي تلوزيون گرد گيري شده باشد..... موها آراسته باشد و.....
اگر طرف هنوز امتحان خودش را پس نداده رازها و رمزهاي خانه پيشش بازگو نشود.... مسائل مالي و قس علي هذا........ وحتي يك وقت اگر آمادگي وجود ندارد كلا به خانه راه داده نشود.............
من حتي معجزه اين نوع برخورد را در زندگي زن و شوهرهاي موفق ديده ام. شايد بهتر باشد مثلا زيرزمين به هم ريخته ساختمان را بعد از مرتب كردن به همسر خود نشان دهيد. يك وقت شايد آن موقع كه آنجا را سرو سامان مي دهيد بهتر ببنيد يك سري چيزها را بي آنكه لازم به نشان دادنشان باشد دور بريزيد .
همه از يك آدم دانا بيشتر از يك آدم ساده لوح خوششان مي آيد...........
پي نوشت: ديروز خواهرهاي گلم خانه ما بودند...