|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
حواسم را جمع ميكنم. چون برخورد سرسري با مسائل آنها را پيچيده تر مي كند و اين موضوع انرژي و وقت آدم را مي گيرد و با درگير ساختن ديگران و نزديكان كه اصرار به ميانجيگري و حل موضوع دارند، مسئله بيش از پيش بغرنج تر مي شود. ........ولي خوب نمي توان سخت گيري كرد. اينها همه تجربه هستند.
اينها را نوشتم چون ناراحت بودم كه خواه نا خواه علي را درگير اختلافي كردم كه بين ما و اعظم اينا وجود داشت. در اين دنيا هر كسي حق را به خودش مي دهد. اختلاف نظر در رابطه امري طبيعي است اما هر رابطه اي به زمان نياز دارد تا به طور كامل قطع شود يا بالنده گردد. من از اين بابت ناراحتم كه مي بايست مسئله را مديريت مي كردم و وقتي حس مي كردم كه طرفين هنوز بخشش لازم را در روابطشان ندارند روابط را در حد رسمي و محدود پيش مي بردم اما اجازه دادم كه بدون شناخت نسبي طرفين از هم، رابطه اي نزديك صورت گيرد كه به سوء تفاهمات زيادي ختم شود. با اين حال مثل هميشه گذر زمان چاره خيلي چيزهاست. من فعلا با اعظم آشتي هستم و او هم با من. اميدوارم كه ما دوتايي هنر اين را داشته باشيم كه به عنوان كساني كه حس نيت عميقي نسبت به هم دارند روابط شوهرانمان را هم ترميم كنيم. چون در هر حال كدورت خوب نيست. راستی خوشحالم كه مادرم اينجاست.........