|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
![]()
_ چه بسيارند گل هايی كه از زمان زاده شدن بويی برنياورده اند! و چه بسيارند ابرهای سترونی كه در آسمان گرد هم آمده، اما هيچ دری نمی افشانند .
![]()
از يك خود كامه، يك بدكار، يك گستاخ، يا كسی كه سرفرازی درونی اش را رها كرده، چشم نيك رای نداشته باش .
![]()
_ درختان شعرهايی هستند كه زمين بر آسمان می نويسد و ما آنها را بريده و از آنها كاغذ می سازيم تا نادانی و تهی مغزی خويش را در انها به نگارش درآوريم .
![]()
-بزرگ مردی ان است که نه او را سودای چیرگی بر کس باشد و نه کس را یارای غلبه یافتی بر او
![]()
_ بخشش زودگذر توانگران بر تهيدستان تلخ است و همدردي نمودن نيرومندان با ناتوانان، بی ارزش. چرا كه يادآور برتری آنان است .
![]()
- به من می گویند:اگر برده ای را خفته دیدی بیدارش نكن شاید خواب آزادی را دارد می بیند
و
من به آنها میگوییم:اگر برده ای را خفته دیدید او را بیدار كنید و آزادی را برایش توصیف كنید.
![]()
-فلسفه از زمانی آغاز شد كه انسان محصول زمین را تناول كرد و از سو هاضمه رنج برد.
![]()