|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
بله بحث سر این بود که ما بتوانیم به چرائی کارهایمان اشراف داشته باشیم و همین جور قطره ای عمل نکنیم.دست از مقصر کردن این و آن بر داریم و شروع به ساختن خودمان بکنیم. سر نخ کارهایمان یا بخصوص روابطمان را در عرصه اجتماعی بررسی کنیم. از آدمهایی نباشیم که اساس رفتارشان خشم یا علاقه صرفی است که از ناخودآگاهاشان سرچشمه می گیرد. ما می خواهیم همه را خودآگاه کنیم.
عروسک های خیمه شب بازی نباشیم که نفهیم زندگی مان چگونه می گذرد قبول کنیم که تمام رویدادهای آن را رفتارهای درست یا غلط ما رقم می زند که ریشه در افکار ما دارد. این دید به ما می قبولاند که چقدر در زندگی خود حضور فعالی داریم و الکی به انتظار یک چوب جادویی نیستیم....آخ بگم خدا چکارش کنه کسانی را که تخم لق متفاوت بودن و رویایی فکر کردنی را در مخ من چنان کردند که اینقدر برای واقع بینانه فکر کردن باید تلاش کنم....................
چرا صاف نمی شینی آخه..............
چرا به مامانت هی زنگ می زنی آخه
چرا درس می خونی آخه
چرا سر کار می ری آخه
چرا ازدواج می کنی آخه
چرا از خیابون که رد می شی فکرت مشغوله آخه
چرا تعارف می کنی آخه
چرا سرت در د می کنه آخه
چرا آخه
چرا آخه
آخه چرا
آخه چرا............