|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
چند روزیست که ماهواره ما قطع است و فرصت تنظیم آن نیز دست نمی دهد،به خاطر همین من قدری کلافه ام و سرم را بیشتر با خواب گرم می کنم یا مثلا به هم ریختن آشپرخانه و مرتب کردن دوباره آن..کاش وردی بود که میشد با خواندن آن این قبیل کارها را انجام داد........دیگر حوصله این چند ماه خدمت مک آرتور را ندارم.امروز بی صبرانه و با شوق اخبار را دنبال می کردم تا شاید خبر جدیدی بشنوم اما خبر امیدوار کننده ای نشنیدم اما خوب طبق قانون جاذبه تلاش می کنم تصویرسازی کنم که همین فردا خدمت مک آرتور تمام شده و ما در ساحل رامسر در حال قدم زدن هستیم و برای خودمان هی نقشه می کشیم.مسافرتی که برایم پیش آمد حس و حال کار را کاملا از من گرفته است.حال کار ندارم دوست دارم کار جدید انجام دهم..معامله های میلیاردی........وارد شدن به مباحث روانشناسی برای من بسیار خوب بود چون خیالم را راحت کرد از بابت خیلی چیزها......یک زمانی از جمله دغدغه هایم خواندن کتاب بود، حالا نه اینکه اینطور نباشد ولی لااقل الان ، پی به ولع بیمار گونه ام در این مورد برده ام.از دیروز بگویم که سیروس آماده باش بود.چقدر این لباس های فرم برازنده اش است.با آن لبخند شیرینش ....قرار گذاشتیم و در مجالی نه چندان کوتاه باهم به کافی شاپ رفتیم حس خوبی داشتم انگا ر که برای اولین بار می دیدمش .........
شاید اگر زندگی من از صبح تا شب امتداد ایده آل هایم بود از هر نظر از نظر نوع خانه دکراسیون آن و.......ماجراجویی به سرم نمی زد من بودم و همسر عزیزم و گوشه دنجی و شاید آرتور کوچولویی اما در حال حاضر هیچ یک از شرایط به میل من نیست و این مرا به فاز مقاومتی شدیدی وارد می کند که واقعا مایوسانه و خسته کننده است.از این همه، باید، که منطق من به من القاء می کند حالم به هم می خورد. مگر آدم چند بار به دنیا می آید..
امروز دوستی به من گفت راستی بیمه هم رد می کنی؟ گفتم نه؟ شاید این از بی فکری ام باشد اما من بیشتر از اینکه غم فردایم باشد بیشتر نگران اینم که الانم چگونه می گذرد.قبل تر ها یک سری سختی ها را به پشتوانه جهان بینی خاصی که از خلا ل کتابها و باورها و تجربه های شخصی ام به آنها رسیده بودم، تحمل می کردم اما حالا فهمیده ام از بیخ و بن اشتباه بوده یک راه گریز بوده هیچ کس مرا مجبور نکرده اینی باشم که هستم، در روزهای گرم تابستان سوار تاکسی شوم.......برای پیدا کردن جنس مورد دلخواهم به به چند سوپری سر بزنم و دست آخر به یک جنس دیگر رضایت دهم این پله ها را بالا و پایین بروم در این فکر باشم که آیا نان شیرمالهای داغی که گرفته ام از نان شیرمالهای قبلی در خود قاطی دارد یا نه؟گوشتی که گرفته ام مال یک بره است یا یک گوسفند پیر................این باورهای مذهبی اختراع شده اند تا آدم جوابی داشته باشد به ندای هزاران نارضایتی که در صورت ادامه می توانند عمیق ترین خوابها را هم به هم بزنند و البته برای هماهنگی و قابل کنترل بودن.......این را گفتم دلم شدیدا گرفت ازاحساس و هیجانی که برای انتخابات خرج کرده بودم و از ان چیزی نماند جز احساس شدید حماقت.........