|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
هر چند که باورهای ذهنی من تقریبا به کلی به هم ریخته اما من نمی توانم منکر اتفاقات زیبا و تاثیر گذاری باشم که اینروزها در نتیجه کار روی ناخودآگاهم در چند ماه اخیر شاهدش باشم. کارهای اجباری ام کم شده، باشگاه رفتنم برنامه ثابت پیدا کرده و از نظر کاری فعلا تنشی احساس نمی کنم.
· فکر میکنم رفتن به یک سری کلاس ها برای کسانی که در برنامه ریزی برای وقتشان مشکل دارند بسیار خوب باشد. گرچه به این قضیه وقت کشی های مسیر اضافه می شود ولی به هر تقدیر بهتر از دست روی دست گذاشتن است.خیلی دوست دارم بتوانم بزودی کلاس فرانسه بروم .
نکات جالبی را در مورد خود فهمیده ام که باورش هنوز برایم سخت است. با این حال این قضیه حس متفاوت بودن مرا شدیدا ارضا می کند چرا که بعید می دانم هر کسی حاضر شود یک سری واقعیت ها را در مورد خود بداند چه برسد به تغییر آنها اصلا فکر نمی کردم در ورای آن قدیس بودنی که من شدیدا به آن می نازیدم چه مشکل روحی عظیمی پنهان بوده حس انسان دوستی شدید من به افراد از آن جمله پیرها ....الان تا می یام کاسه داغ تر از آش بشوم انگار خود واقعی ام از جایی همان ورها به من چشمک می زند و به ریش من می خندد.