آمار یک سرقت ادبی......

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

 

به آفرینش سبکی در نوشتن یا در آواز و کلا زندگی فکر می کنم که فقط و فقط مایه آن زیبایی، امید و نتیجتا شادی باشد.(اگر می خواهد کسی می تواند این سبک را بدزدد)؛گویا افراد استعداد خارق العاده ای در توصیف درد و رنج دارند و اسمش را می گذارند واقعیت زندگی. من قبول ندارم، سوار تاکسی که می شوم آهنگ هایی با مضمون نا امیدی و شکست و نفرین می شنوم به وبلاگ های مختلف که سر می زنم همین داستان است.و....این احساس همه گیر شده که ناامید بودن مساویست با فلسفیدن..من معتقدم انسانها مثل یک رود خروشان باید زندگی را فریاد بکشند. در حال  حاضر امیدوارتر ازمک آرتور ندیده ام اما او فقط مثل من پرحرف نیست،(ولی بسیار در جهت دهی فکرم کمکم میکند).البته همش به خاطر خودم است. به خاطر خواست قوی خودم است  چون خودم می خواهم با یک آدم دانا هم صحبت باشم. اصلا خودم به زندگی ام جذبش کردم و حالا دارم حالش رو می برم. اگر خودم روشن نبود دنبال چه هستم خیلی راحت این فرصت را می سوزاندم مثل خیلی از دختران از برج عاج افتاده دیگر... زنده باد عشق، زنده باد دوست داشتن، برقرار باد امید برای کشف شهد زندگی.......

خوشحالم خوشحالم خوشحالم. این سیگنالیست از فرکانس فکری من  که به سمت کائنات ارسال می شود. روزها حالت صوت دارد و شبها به شکل یک ستاره چشمک می زند...به راحتی قابلشناسائیست . اگر یک ستاره باشید بی شک مرا پیدا می کنید. ایمان دارم که وبلاگ ما روز به روز مثل یک کندو، عسلش سرشار خواهد بود...یو.... هو.....تا یک ثانیه دیگر

مک آرتور، لطفا با ایمان تمام باند گیرنده هایت را باز بگذار تا دعاهای من در آن فرود آیند........اگر تو نخواهی هیچ اتفاقی نمی افتد.

 

+ تاريخ چهارشنبه چهارم دی ۱۳۸۷ساعت 14:58 نويسنده فاطمه. الف |