آمار دور بزنید، تا اطلاع ثانوی جاده بسته است............

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

لحظه شماری میکنم که فردا بشود و تو با آن نشاطی که در چشمانت است وارد خانه شوی عزیزم.

تقریبا بعد از چهار ماه دقت در تغییر حالاتم و مقاومتم در قبال واقعیت تغییرات دوران پریودی، این دفعه باید اقرار کنم که درست ۱۰ روز مانده به این قضیه هر ماه، من احساس خوبی ندارم و لی به هر تقدیر با سماجت آن را با بهترین حالت روحی پشت سر میگذارم چرا که ایمان دارم خواست و اراده انسان به قدری بالاست که میتواند هر واقعیت علمی را نقض کند و اصلا خود به واقعیتی جدید بدل شود. اما گاهی مثل ایندفعه که  این قضیه همراه شد  با کم لطفی دوستان و  کلا مسائل کاری و از همه مهمتر تغییر برنامه مک آرتور......صادقانه بگویم قدری کم آوردم . خدا را شکر این قضیه تقریبا الان سپری شد. با بهانه گیری هایی که به مک آرتور کردم.و حرفهای نه چندان امیدوار کننده ای که به زبان آوردم . اصلا شما وقتی واقعا شاد نیستید هاله شما این را فریاد می کشد، انهم من که اصلا نمی توانم نقش بازی کنم. شانس آورد که مک آرتور امرو زخانه نبود، چون دوباره باید از اول شروع می کرد و آنقدر به سوالات من جواب می داد و حوصله می کرد تا آرام شوم. اما من امروز را با دعا پشت سر گذاشتم. عصری که رفتم پشت بام ، بادام بشکنم، ماه ۱۴ را دیدم که با وجود روشن بودن هوا پیدا بود یک عکس از آن گرفتم. (الهه ماه قطعاتی از کتاب برساحل رودخانه پیدرا از پائلو کو ئیلو یادم آمد؛ بدن ما زنها ریتم ماه را دنبال میکند و من هر ماه به خاطر این قضیه خدا را شکر میکنم)  هوای آزاد که بهم خورد حس فوق العاده ای داشتم. عبور پرندگان با آن آرامش وحشتناک و رشک برانگیزشان، صدای قران و دعا از بلندگوی مسجد به گوش می رسید آرزو کردم چه می شد به جای آن آهنگ های مادرن تاکینگ را گذاشته بودند.

کلا فکر میکنم در چنین مواقعی که به هر دلیلی داون هستید ، نباید دست به تصمیم گیریهای بزرگ بزنید و اصلا به ارزیابی زندگی تان بپردازید. که بسیار شتاب زده عمل خواهید کرد و دوام این حالت را زیاد خواهید کرد. تنها کاری که باید بکنید منحرف کردن ذهنتان است ................

+ تاريخ جمعه بیست و دوم آذر ۱۳۸۷ساعت 17:48 نويسنده فاطمه. الف |