آمار ژن های مقدس ...

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

قاطع بودن، این چیزی است که من به آن نیاز دارم. حالا می فهمم چرا خیلی ها آدمهای قاطع را بیشتر ترجیح می دهند. چون می دانند با صحبت با یک آدم مردد انگار وارد کشتی شده اند به مقصدی نامعلوم و اگر حواسشان نباشد مثل یک بیماری واگیر دار ای بسا آنها هم تبدیل شوند به یک آدم مردد.

به نظرم یک اتفاقی یا شاید هم یک سری از اتفاقاتی معلوم نیست چه طوری تخم تردید را از بچگی در دل آدم های مردد می کارد، دانه ای که به مرور مثل لوبیای جادویی ابعاد غول آسا پیدا می کند.

شاید با مشاهده همین تیپ از آدمهاست که برخی ها تبدیل به آدمهای یک طرفه و بسیار قاطعی در زندگی می شوند و با جدیت هر اثر و نشانه ای را که ممکن است کوچکترین تردیدی در دلشان ایجاد کند، از سر راه بر می دارند: همیشه کتابها و اندیشه های مشخصی را دنبال می کنند، از تجربه چیزهای جدید به شدت ابا دارند طوریکه فکر می کنی انگار  آنها تعریفی مثل یک اساسنامه از دنیا، آدمها و زندگی شان تهیه کرده اند و آن را در گاو صندوق وجودشان  مثل یک سند با ارزش قرار داده اند و کلیدش را هم برای همیشه در دریاهای دور پرت کرده اند.با دیدن بی پروایی عجیب آنها در اتخاذ تصمیمات سرونوشت ساز آدم خیال می کند، وجدان آنها انگار به خواب ابدی رفته باشد.

 

من البته این آدمها را نمی خواهم قضاوت کنم، من می توانم حال برخی از آنها را بفهمم، بیشتر آنها به نظرم آدمهایی هستند که از دو دلی ها به تنگ آمده اند یا اینکه آدمهای دو دل و مردد دور و برشان زیاد بوده، مثلا مادرشان، بنابراین این طور نتیجه گیری کرده اند اگر راهی را انتخاب کنند و آن  را بی آوردن چرا در زندگی پیش بگیرند، لابد زندگی آرامتری خواهند داشت ولی خوب البته می توانم تصور کنم اینها آدمها ترسناکی هم می شوند، چون لازمه زندگی انعطاف است و تردید وشک به اندازه مناسب، قبل از دست به عمل زدن با ویژگی های انسانی هماهنگ است. در صورتی که این آدمها انگار روی دگمه شک در وجودشان از کار افتاده باشد، معمولا شک نمی کنند تازه اگر هم شک کنند با یک استخاره مثلا، خود را از وضعیت سردرگمی نجات می دهند.

 

برعکس این گروه، برخی ها هم مثل من دایم در مرحله چه کنم گیر می افتند. انگار در گردونه ای اسیر شده باشند می چرخند، می چرخند خسته می شوند و حتی در حالت خستگی هم که خوابشان می رود، چرخ به خاطر شتابی که از دویدن های معمول آنها گرفته همچنان به چرخش خود ادامه می دهد.

 

ذهنم جدیدا به قدری درگیر این موضوع شده که علاقمند شده ام وقت بگذارم و داستان خدایان و الهه های یونان باستان را مطالعه کنم. حتم دارم در بین آنها با اندکی تفاوت می توانم این تیپ های شخصیتی را پیدا کنم: مثلا خدایان تردید، خدایان سنگدل و در نهایت خدایان خرد ...

در این صورت شاید داستان از اینجا آغاز می شود که خدای خدایان، خدای پدر  اول خدایان تردید را خلق کرد و آنها را روانه زمین ساخت:

 آنها مرتبا خلق می کردند و بعد آنچه را که خلق می کردند هی تغییر می دادند. برخی از آنها ساعت ها جلوی گِلی که باید انسان و موجودات دیگر را از آن می ساختند، سپری می کردند، نیروی آنها آنقدر در جزئیات تلف می شد که آنها فرصت نمی کردند کاری در نهایت از پیش ببرند، مثلا خورشید در پایان روز که طول آن به چندصد سال می رسید، در حال غروب بود و این خدایان حتی هنوز با وجود اجماعشان نمی توانستند تصمیم بگیرند که آیا چال در گونه همه انسان ها باشد یا نباشد؟

 

تا اینکه خدای پدر که وضعیت را چنین دید، ایندفعه نسلی از خدایان پدید آمدند که اصلا مدار تجدید نظر و تامل انگار در آنها وجود نداشت، بنابراین دست به آفرینش زدند، سرتاسر کائنات خدا را که می دیدی مثل کوره پز خانه های احاطه شده با خشت های گلی، پر از خلقت های مختلف بود: اما با بی سلیقه گی تمام. سوسک ها اندازه آدمها درست شده بود و مورچه ها قدر فیل بودند و درخت ها مثل سوزن ته گرد ... دریغ از کوچکترین ظرافت و زیبایی ...

 

 وقتی خدای پدر آخر هفته با همسرش از هنرهای دستی خدایان قاطع دیدن کرد، از این همه بی نظمی و آشفتگی قلبش به درد آمد، بنابراین اراده کرد و خدایان خرد پدیدار شدند...

 

این دفعه، خدای پدر که دیگر خاطر جمع نبود، بالای سر کار خدایان خرد باقی ماند و همان نصف روز کافی بود تا با خاطر جمعی به قصر خود برگردد. او مشاهده کرد چه طوری خدایان خرد در میانه گام بر می دارند و اثری از اعوجاج روانی خدایان تردید در آنها به چشم نمی خورد، البته چرا آنها دقایق و ساعاتی را پای ابزار و مصالحشان می پرداختند ولی این زمان بسیار مفید سپری می شد آنها در واقع طی این فاصله در حال اندیشیدن بودند.

و وقتی دست به خلقت می زدند می توانستی ببینی که آن قاطعیت خدایان سنگدل را چگونه کنترل شده در کمال ظرافت و زیبایی به کار می گیرند.

خدای پدر وقتی این ترکیب زیبا را دید به همسر مهربانش گفت، دیگر اگر بمیرم با خاطر جمعی خواهم مرد ...

 

دوست دارم در پایان نتیجه گیری کنم، دنیای ما هرچه زیبایی از گذشته به ارث برده آنرا مرهون خدایان خرد است. همه انسانها ترکیبی از این سه خدا را در وجود خود دارند، و شاید آنها که مایه خرد در آنها بیشتر است، سهم بیشتری در تکثیر زیبایی های جهان دارند.

 

 


برچسب‌ها: الهه های یونان باستان
+ تاريخ چهارشنبه هفتم آذر ۱۳۹۷ساعت 9:48 نويسنده فاطمه. الف |