آمار همه حق های عالم با توست...

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

من از زن های کارمند می ترسم، علی الخصوص زنانی که محل کارشان در جاهای خوب شهر قرار دارد؛ علی الخصوص آنها که سابقه دارند، علی الخصوص آنها که لباس فرم خوش دوز و سرمه ای تنشان است و از همه بدتر اینکه ابروهایشان را تتو کرده باشند، از آن تتوهای پهن و براق، گویی که از شدت اعتماد به نفس زیادی انگار که خون  می چکد. 

وقتی گذرم به این اماکن پر از انرژی مثبت (!) می افتد، یک من ِ قوی در وجودم همان دم درب، خط و نشان می کشد که:  "لطفا هرچه زور ورزی بلدی، هرچه غرور داری، پشت این در بگذار و بعد وارد شو،  زبان درازت هم در غلاف باشد...." 

قبل ترها، دقیقاً برعکس رفتار می کردم: "یکی دیگر از من های قویِ در صحنه ام، شق و رق وارد اداره می شد و منتظر بود کسی به او بگوید «تو» و او  اول، مثل معلم اخلاق قضیه را با شخص خاطی رفع و رجوع کند و اگر بی فایده بود،  بعد با حوصله با این استدلال که: "تعهد انسانی من حکم می کند در برابر این قانون شکنی سکوت نکنم" از طریق سلسله مراتب مربوط به اداره مزبور، قضیه را پیگیری کند... آن موقع ها، آنچه برای من مهم بود، یاد دادن، نحوه تعامل با ارباب رجوع بود تا انجام کارم. به طوری که گاهی شاید  انجام کارم به چند روز هم می کشید...

اما حالا، مثل یک مورچه، وارد اداره می شوم، خیلی نجیب شماره می گیرم و مثل یک بچه خوب، یک گوشه به انتظار می نشینم. هیچ چیز، عصبانی ام نمی کند، صحبت کردن کارمند با تلفن، «بازی سیستم فعلاً قطع است» .... برای هر میزان معطل شدن،  تمهید لازم هم چیده ام، کتاب همراهم است، آب معدنی، انجیر یا خرمایی کف کیفم.. با گل های رونده، که انگار تنها موجود لطیف این مکان ها هستند، خودم را سرگرم می کنم، سعی می کنم از فرصت دست داده برای دقت در رفتار مردم کلافه ای که آنجا حضور دارند، استفاده کنم، خلاصه، پی این هستم کارم آنجا به خیر و خوبی و خوشی و بدون انداخته شدن در دست انداز انجام شود و من بیرون بیایم و بیخودی، طرف تحریک نشود، مرا پی نخود سیاه بفرستد...

برعکس سابق، حالا فتوحات من، شامل موفقیت آمیز بودن انجام کارم در آن روز است و اصلا کاری با کارمندان آنهم از نوع زنش ندارم، اینکه آنها به این دلیل و به آن دلیل، حق دارند، یا ندارند، دیگر برایم مهم نیست، خوب البته که خلق و خوی آدمها، بالا و پایین دارد ولی گاهی فکر می کنم روی ترش نشان دادن به مراجعین در مورد برخی کارمندها به یک جور شهامت مریض گونه تبدیل شده، عادتی که با افتخار به آن می بالند و عجیب است که در مراجعات بعدی ام معمولا این اتفاق می افتد که حتی کارمندان جدیدی هم که خیلی پرانرژی هستند و دوست دارند، از لحاظ خوب انجام دادن کار مطرح باشند، کم کم با نمی دانم چه نتیجه گیری عجیبی، گوی سبقت را از آنها می ربایند...

این است که فکر می کنم، تمام کارمندان زن، از یک نسخه واحد تکثیر شده اند........

فاطمه اسماعیلی 

4 . 12. 96


برچسب‌ها: حق با همه است
+ تاريخ پنجشنبه سوم اسفند ۱۳۹۶ساعت 2:59 نويسنده فاطمه. الف |