|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
کتاب «روی ماه خدا را ببوس»، اولین کتابی بود که از آقای مصطفی مستور خواندم؛ این کتاب، در متن داستانی اش به سهم خود، تلاش داشت تا به سوالات معمول که به هر ذهن معمولی در مورد خدا، مرگ و بی عدالتی های دنیا می رسد، پاسخ دهد، این که می گویم معمولی، چون هرکسی معمولا در طول زندگی اش، به این قبیل موضوعات به ویژه در مواجهه با وضعیت هایی که برایش قابل هضم نیستند، مثل بیماریی های صعب العلاج فکر میکند.....
البته هرکس به روش خود با چنین وضعیت هایی که آن را مصداق بی عدالتی می داند، کنار می آید، شاید هم عده ای تا آخر عمر هم حتی نتوانند با آن کنار بیایند، ولی خوب، نگاه فلسفی این کتاب به موضوع مرگ و معنابخشی زندگی، شاید به برخی افراد کمک کند.
برای خود من، بیشتر بخش های روانشناختی داستان جالب بود، تا این بخش های فلسفی؛ رگه های روانشناختی آن را با آنگونه لذتی جدا می کردم که انگار کشمش های یک کیک را یا زرشک های زرشک پلو را. یک برش از کتاب، تعریف ساده و سرراستی بود که برای موضوع خودکشی از دید روانشناختی ارائه شده بود که بسیار آن را دوست داشتم؛ در ادامه عین آن را آورده ام به اضافه بخش های دیگری که رد پایشان توی ذهنم افتاده است:
«امکان اقدام به قتل یا خودکشی زمانی به وجود می آید که فرد امکان گریز از وضعیت ناهنجار و دشواری را که در آن گرفتار شده است ناممکن بداند. موقعیت بحرانی می تواند معضلی باشد که شخص از حل آن ناتوان است یا گمان می کند که ناتوان است. در چنین شرایط ذهن او برای رهایی از بحران و در واقع برای حل مسئله دو راه حل غیرطبیعی را ممکن است انتخاب کند. در راه اول او می کوشد تا صورت مسئله را پاک کند. در این حالت اگر مانع انسانی وجود داشته باشد، معمولا قتل رخ می دهد . در راه حل دوم، سوژه بنابر دلایلی نمیتواند، صورت مسئله را پاک کند. در چنین موقعیتی او اقدام به محو کردن حل کننده ی مسئله می گیرد. در این وضعیت پدیده خودکشی رخ می دهد.»
****
«در تجربه خداوند، برخلاف تجربه طبیعت که قانون هایش بعد از آزمایش به دست می آیند، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اون رو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه که ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمونها بیش تره . یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همان اندازه برای تو وجود داره. هرچه بیشت به او ایمان بیاوری، وجود و حضور او برای تو بیش تر می شه.»
****
«به هر حال همه، همه چیز نیستند مگر مجموعه ای از رفتار. وزن معنوی هر کس مجموع وزن رفتارهاشه. به نظر می رسه که هر انتخاب مثل خطی است که بر صفحه سفید هستی خودمون می کشیم. بسیاری از آدم ها که انتخاب شون خوب نیست. در طول زندگی مجموعه ای از خط های کج و کوله و نامفهوم تولید می کنند که هیچ معنای روشنی ندارند. اما اون ها که انتخاب هاشون درسته، رفتارهاشون خطوط متوازن و معناداری رو به وجود می آره. چیزی شبیه به یک تابلو نقاشی.»
****
«منظورم اینه که خداوند برای هر کس همان قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره. این یک رابطه دو طرفه است. خداوند بعضی ها نمی تونه حتی یک شغل ساده برای مومنش دست و پا کنه یا زکام ساده ای رو بهبود بده جون مومن به چنین خداوندی توقعش از خداوندش از این مقدار بیش تر نیست.»
پی نوشت: عنوان پست از کتاب قانون شفا، کاترین پاندر.