آمار هنر دیدن و لذت بردن

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

هنر دیدن و لذت بردن

خانم خ، با آرامش عجیب، از توی اقیانوس امکاناتش به من لبخندی زد. هر دو هم را در نگاه اول پسندیدیم. به نظرم، آمد، خانم خ، از اول روی ریلی که خانواده جلوی پایش گذاشته اند، زندگی را پیموده و چندان آدم ماجراجویی نبوده... مثل یک میوه گلخانه ای، سرحال و قبراق بود و خوردنی این خانم خ!

البته با توجه به سوابق ضعیفم در تحلیل افراد، خیلی به این نتیجه گیری ام، اطمینان ندارم. ولی برای شروع رابطه، برحسب عادت، یک پیش فرضی از فرد مورد نظر در ذهنم معمولا شکل می بندد. (این پیش فرض در غالب اوقات به دلیل غیر واقعی بودن، معمولا غلط از آب در می آید.)

هرچند که چند وقتی است که به نتیجه قطعی رسیده ام که در مورد افراد بیش از آن که به حرکات آنها توجه کنم، حواسم به خودم باشد، یعنی رفتاری داشته باشم که قابل دفاع  و انسانی باشد، هر کسی فکر می کنم که مسوول عملکرد خودش است و با رفتارش خودش را معرفی می کند و معمولا کم تر آدمی این استدلال  کسی را می پذیرد که در دفاع از رفتار اشتباه خود، می گوید: چون فلانی فلان حرکت اشتباه را کرد، من هم در پاسخ این رفتار را کردم و حقش بود......

این استدلالم از چهار جا آب می خورد، یکی از یک داستان قدیمی که خدابیامرز پدرم سال های کودکی ام تعریف می کرد و آن خاطره در ذهن من مدفون بود، دیگری یک برش از روزنامه ای بود که سالها پیش خواندم، آن یکی شنیدن یک کلیپ از دکتر هلاکویی عزیز و در نهایت، صحبتی که چند ماه پیش با همسرم داشتم، که در نهایت، همگرایی این تجربه ها، باعث شد، من بتوانم از چندگانه گی در بیایم و منطق پیشنهادی آنها را در روابطم  پیش بگیرم.

قبل از اینکه به تک تک این چهار مورد اشاره کنم، دوست دارم دوباره برگردم به خانم، خ، با خانم خ دست دادیم و رفتم سر کلاسم. بعد که داشتم از منزل شان خارج می شدم، از یک بابت خیلی خوشحال بودم و آن اینکه خانم خ، از آن دست زن هایی بود که معلوم بود از زندگی اش و علی الخصوص امکانات مادی اش، حسابی لذت می برد و این اقیانوس هرگز برایش عادی نخواهد شد. و  اما آن چهار منبعی که ذکرشان رفت:

1 - با کور، سر سفره بشین و خدا را شاهد خود ببین.

2-  مردی هر روز صبح با شاخه ای گل به خانه سالمندان می رفت تا همسرش را ببیند، روزی پرستاری که آنجا بود، از مرد پرسید، شما که زن تان آلزایمر دارد و شما را نمی شناسد، چرا به خودتان زحمت می دهید و این راه را هر روز می آیید. مرد به پرستار خیلی ساده پاسخ داد:...........اگر چه او مرا به جا نمی آورد ولی من که او را می شناسم.

3- در خیابان زندگی، تنها وظیفه شما این است که حواستان به رانندگی خودتان باشد، روی مسیر خودتان تمرکز کنید، در این صورت خواه نا خواه به خاطر رانندگی صحیح شما، بعید خواهد بود که به کسی آسیب برسد.

4- بزرگ ترین کمک آدمها به دیگران، در وهله نخست کمک کردن به خودشان است.

پی نوشت: این نوشته را با طعم یک آش من در آوردی یک نفره ولی خوشمزه میل نمایید:

کمی برنج، چند تکه نان، کمی گوشت چرخ کرده، کمی سبزی قورمه سبزی(؟) کمی اسفناج، اندکی روغن و نمک... ضمنا این آش نیم پز خوشمزه تر است.


برچسب‌ها: دکتر هلاکویی
+ تاريخ چهارشنبه نهم دی ۱۳۹۴ساعت 16:34 نويسنده فاطمه. الف |