آمار پارادایم

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

یک ذهن خوشبو

گل هایی که در ذهن می رویند.....

با اولین پولی که دستم بیفتد، دوست دارم، گل بخرم. گل در گلدان. گلی که در هوایی که من نفس می کشم، حضور دارد.

از شروع فصل لیمو شیرین و پرتقال و علی الخصوص انار، همیشه بعد از خوردن این میوه ها، فکر می کنم، چند صد باری توی ذهنم، دانه های آنها را کاشته ام و با خوشحالی روی اپن دارم، با لذت رشد شان را نگاه می کنم.

ولی هنوز این اتفاق تکراری ذهنم، عملی نشده. حتی بیلچه کوچکم را دو باری توی کیفم گذاشتم که کمی خاک به خانه بیاورم ولی آخر وقت اکثرا، می خوردم به سوز سرمای عصرگاهی و قرار می شد، دفعه بعد این کار را بکنم.

نمی دانم الان قیمت خاک، توی گل فروشی چند شده، آخرین بار یعنی حدود 4 سال پیش، بسته ای انگار چهار هزار تومن بود. ولی شرط می بندم الان الکی مثل خیلی چیزهای دیگه شده، پانزده هزار تومان. واقعا آدم زورش می آید.

ولی خوب، آخرش من این خواسته ام را عملی می کنم، چون ته دلم ایمان دارم که خواست های قوی دیر یا زود، خودشان را متولد می کنند....

پی نوشت: این لینک ها را هم ببینید تا شما هم برای گل کاری وسوسه شوید.

ایده های خلاقانه برای ساخت گلدان 1

ایده های ساده برای ساخت گلدان 2

پی نوشت: بهانه باریدن این نوشته: این سطر از نوشته دوستی: خریدن یک گلدان و شروع سطر سطر خاک ریختن و قطره قطره آب دادن... شاید گل من هم خشک نشد.

+ تاريخ یکشنبه هشتم آذر ۱۳۹۴ساعت 21:51 نويسنده فاطمه. الف |