آمار من زنی را دیدم نور در هاون می کوبید.............

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

بعد از چاله پیمایی های زیاد، بالاخره متقاعد شدم که در کنار قوه تخیل بالا، مثبت اندیش بودن، در نظر گرفتن قانون جذب و ... و از همه مهمتر دختر خوب و خوش قلب بودن (به زعم خودم)، برای نتیجه گیری در کارهایم، باید یک اصل مهم را هم لحاظ کنم: اصل مهمی که اگر فکر مثبتی هم به ثمر می نشیند مال این است که حتی شده ناخوداگاه به آن اصل پایبند بوده.

آن اصل مهم این است که شما قبل از هرچیز باید بدانید، هر کاری اصول خاص خودش را دارد که در اکثر موارد باید آن را آموزش دید، بعد در خلال پیاده کردن آن اصول، تا دلتان بخواهد می توانید، خلاقیتتان را خرج کنید ولی با دست خالی به ندرت ممکن است که اصلا خلاقیت شما بتواند عرض اندام کند.

آنقدر از دانستن این نکته خوشحالم که دوست دارم، همه گشنگان آفریقا را سیر کنم. البته باور این همه ذوق کرده گی شاید برای شما سخت باشد ولی برای من، منی که با وجود اشتیاق غریبم به رشد و .... همیشه احساس کرده ام که بیش از فرا رفتن در خود فرو رفته ام، دانستن این نکته مثل یک موهبت می ماند. اینکه بدانی، چرا باوجود، خواست زیاد و تلاش های فراوان گاهی به هیچ دست آوردی نرسیده ای، انگار که داشتی آب در هاون می کوبیدی....

مایلم از خودخواهی زیاد، مثل زن های پر حرف، این مطلب را باز هم بیشتر بشکافم. مثلا در نظر بگیرین، قصد دارید یک کیک ساده اسفنجی درست کنید، همه مواد مهیا هستند (در اینجا مواد، کنایه از تلاش های شماست) اگر ندانید مواد را به چه ترتیبی اضافه کنید، در انتها به جای یک کیک با یک تکه لاستیک روبرو خواهید شد، به همین سادگی! رعایت نکردن یک سری نکات ساده واقعا می تواند، نتیجه کار شما را به باد دهد.

به همین دلیل می خواهم بی هیچ تردیدی نتیجه گیری کنم:

از ساده ترین کارها مثل مسواک زدن گرفته تا مثلا تحصیل، ازدواج، تربیت فرزند، موفقیت - فرقی نمی کند در هر زمینه ای - همه یک سری اصول دارند، اصولی به قدمت تفکراتی که از دل آزمون و خطاهای گذشته، متولد شده اند و البته با سخاوت به ما ارث رسیده اند.

و بله درست حدس زدید، همه راه ها به رم ختم می شود، - به دکتر هلاکویی عزیز- کافیست به سی دی های آموزشی ایشان در زمینه های مختلف مثلا به ویژه در مورد پرورش و تعلیم و تربیت بچه ها گوش دهید، تا ببینید چرا علی رغم عشق زیادی که گاهی نثار بچه ها می شود، آنها آنطور که باید شاخ و برگ نمی گیرند. گاهی فکر می کنم، محبت کردن، نه تنها در مورد بچه ها بلکه محبت کردن به عزیزان، مثل باز کردن یک شلنگ آب است که کار چندان سختی نیست، ولی خوب باید این آب را به جای صورت طرف به ریشه هایش برسانی یعنی متحمل یک جور فکر کردن بشوی....

حتی ملاحظه کردین، عشق ورزیدن هم اصول خاص خودش را دارد.

خلاصه اینکه من به عنوان اصل گریز ترین آدم دنیا که روزی آن را از نادانی از افتخارات خود می دانستم، متواضعانه مثل یک بچه خوب، جلوی این اصول سر تعظیم خم می کنم. نه از سر اجبار، بلکه احترام، منی که متوجه شده ام، حتی برای شاد بودن هم باید تلاش کرد.

البته برای خودم جالب است که تقریبا یک چنین حرفی را همسرم حداقل سه سال پیش به من گفت، ولی خوب مقاومت ناخوداگاه من آنقدر آن را پس زده بود تا اینکه مثل امروز، دیگر خود به ضرورت قبول چنین نکته ای برسم: سال ها پیش طی یک گزارش خبری،  وقتی دیدم که تابلوی هنرمند نقاشی در یک حراجی  به خاطر سبک خاص و متفاوتش با رقمی نجومی به فروش رفت، با همسرم نشستم به حرف زدن اینکه بعضی ها چه جوری به راحتی آب خوردن موفق و پولدار می شوند که طی صحبت مان متوجه شدم، قضیه اینقدر سطحی نیست، سبک جدید خلق کردن مستلزم مطالعه و دانش بالاست. طرف مثلا یک شبه نخوابیده یک هو یک سبک جدید خلق کند، پشتوانه فکر قوی داشته، حالا یا از دل تلاش و مطالعه یا حتی اگر در نظر بگیریم نبوغ خدادادی....

خلاصه از من به شما گفتن، از ناامیدی و شکایت و پر و خالی شدن کاسه چشم هایتان از اشک، هیچ راه به جایی نخواهید برد، بلکه روز به روز پلاسیده تر و سردرگم تر خواهید شد، فقط باید دست از این بازی ها بردارید و دنبال یاد گیری آن اصول باشید و نگویید اینها همه یک جور سخت گیری است.

پی نوشت: این نوشته خیلی طولانی شد، از عوارض دیر به دیر نوشتن است، شاید، ولی آمده بودم از سوتی وحشتناک دیروزم که هنوز از شوک آن خارج نشده ام، برایتان بنویسم که مطلب بالا متولد شد. حالا حتما در پست بعدی به این موضوع اشاره می کنم. سوتی که به من یادآور شد یک تجدید نظر اساسی در مورد خودم داشته باشم و خیلی مهر آمیز، زن بودن خودم و یا شاید هم انسان بودن خودم را بپذیرم.

و راستی دیگر اینکه عنوان پست هم از شعر های بی نظیر سهراب سپهری عزیز است. ارتباط آن را با کلمه هاونی که در متن استفاده کرده ام بخواهم توضیح دهم، واقعا دشوار خواهد بود.

و در پایان امیدوارم، باران های پاییزی را بیشتر محل بگذارید و رعد و برق های آن برایتان عادی و تکراری نشود.


برچسب‌ها: دکتر هلاکویی, سهراب سپهری, برایان تریسی
+ تاريخ پنجشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۴ساعت 8:23 نويسنده فاطمه. الف |