آمار به نام شکافنده دانه های سخت...

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

ماش ها را داشتم آب می دادم، پارچه رویشان را کنار زدم، پوسته رویشان را مثل کلاهی یه وری کرده اند و از آن میان سبزینه ای  زیبا به تو زل زده مثل چشمان یک نوزاد... آنقدر زیبا که تو هم دوست داری سبز شوی؛ به ویژه اینکه روزهای آخر سال را باران هم همراهی می کند، همین چند دقیقه پیش خیس رسیدم خانه... علی رغم بارندگی، همه جا شلوغ بود، شلوغی پر هیجانی که مثل شادی و بزمی که  در عروسی ها فضا را در اختیار می گیرد، خواه نا خواه روحت را به آرامی تسخیر می کند...

+ تاريخ پنجشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۳ساعت 23:56 نويسنده فاطمه. الف |