|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
یک ضرب دارد، باران می بارد، یک ضرب. آدم این جسم گاهی کرخت از فشارهای بی مورد درونی و بیرونی را بهتر است زیر باران رها کند تا بلکه مثل طبیعت یک بارقه هایی در وجودش برای روزهای نیامده متولد شوند. ...
در روزهای بارانی منتظرم از من بپرسند، چرا پس بدون چتر؟ و من به دروغ بگویم: من اهل چتر نیستم.
بعد باز در ادامه بگویم قبلا ۶-۵ تا چتر اینجا و آنجا جا گذاشته ام، ولی دروغ محض است، یا لااقل یکی از دلایل چتر برنداشتنم این موضوعات است. امروز همراه باران چند تا برف شل و ول هم بارید. این ها قطراتی بودند که بین باران شدن و برف شدن هنوز به نتیجه نرسیده بودند و حکایت حال برخی روزهای من بودند. ....فکر کردم چقدر خوب است که برف به رنگ سپید است......
اخیراً از جمله مواردی که نظر مرا جلب کرده، بحث تحقیر خودآگاه و ناخوداگاهی است که در روابط پیش می آید. جالب ترین قسمت آن تحقیر از طریق ارائه نصیحت و راهنمایی است در پوشش آبرومندانه دلسوزی و مهربانی. در این وضعیت شما انسان برجسته و دانایی هستید که از بالا به طرف مقابل نگاه می کنید و در کمال سخاوت به او راهنمایی ارائه می کنید. با این کار به احمق بودن طرف مقابل صحه می گذارید، دانسته و ندانسته. بستگی به نوع شخصیت طرف، این نصیحت یا کمانه می کند به خودتان بر می گردد. یا مثل پتک بر سر اعتماد بنفس فرد مزبور فرود می آید. در حالت سوم هم که فرد فوق الذکر اصلا در باغ نیست و حالش خراب تر از این حرف هاست، و زیاد طوری اش نمی شود.
به هر صورت من این نکته را که فهمیده ام، خیلی خوشحالم. هرچند اِعمال آن برای آدمی با ویژگی من که تصور می کند باید مادر همه باشد، سخت است، ولی خوب به هر حال خیلی در داشتن روابط بی اصطکاک و سازنده کمک می کند. البته واضح است که نفس راهنمایی دادن بد نیست، اما به شرطی که تاکید می کنم، خود فرد بخواهد. این کار مثل این می ماند که طرف به نقطه ای رسیده که احساس ضرورت و نیاز به آن قضیه می کند و تازه شما را قبول دارد. بنابراین مثلا از آن نکته هم استفاده مفید می برد....
یکی از دعاهای من این است که جلوی این وسوسه بزرگ - فضل فروشی- به ویژه در رابطه با نزدیکان و عزیزانم
تاب بیاورم. دوست دارم طرفین از رابطه لذت ببرند و این رابطه اگر به پیوند آنها با خودشان و توانایی هایشان کمک نمی کند، لااقل به آن آسیب نرساند. به گمانم مسئولیت و تعهد در رابطه یعنی همین.
پی نوشت: فکر کردم، چقدر خوب است بعضی ها یک کانال تلوزیونی راه می اندازند، مثلا در مورد موضوعات مورد علاقه شان. بعد هر کس در هر گوشه جهان با یک کنترل، خودش انتخاب می کند، برنامه آن فرد را نگاه کند یا نه؟ این عین احترام به دمکراسی، فردیت آدمهاست....