|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
ولی از خوندن شعرهاش لذت میبرم. دوست داشتم با این پست، در این خزان بی برگی یادی از او کرده باشم که بی ادعا بود؛ هم شما را هم در لذت یکی از شعرهاش که خیلی دوست دارم سهیم کرده و اگر تونسته باشم با ذکر نام قیصر همچنان به عمق زندگی کلبه مجازیمون بیافزایم:
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم!
اگر خنجر دوستان گرده ایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
ازاین دست عمری به سر برده ایم