|
جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار
|
| ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد | دل رمیده ما را رفیق و مونس شد |
| نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت | به غمزه مسله آموز صد مدرس شد |
| به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا | فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد |
| به صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوست | گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد |
| خیال آب خضر بست و جام اسکندر | به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد |
| طربسرای محبت کنون شود معمور | که طاق ابروی یار منش مهندس شد |
| لب از ترشح می پاک کن برای خدا | که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد |
| کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود | که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد |
| چو زر عزیز وجود است نظم من آری | قبول دولتیان کیمیای این مس شد |
| ز راه میکده یاران عنان بگردانید | چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد |