آمار بارانِ گرمای تموز

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

زمانی که باران بارید، میان خواب و بیداری بودم و احساسم این بود که تنم زمین است و دانه های باران، خدا.

چون اگوستین قدیس تنم تشنه ایمان بود؛ دوست داشتم، همه کویر باشم در انتظار جرعه ای خدا.

باران زود تمام شد. هرچه گوش تیز کردم: دیگر صدای ترنمی نشنیدم. بیدار شدم، نشستم، پیرهنم را

که خیس عرق بود، کندم و باز خوابیدم مگر باز، شاید در خواب خدا بینم؛ هنوز هم امیدوارم....

+ تاريخ چهارشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:29 نويسنده McArthur |