آمار شب زیر بال جیرجیرک ها...

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

به یک نتیجه گیری جدید در مورد آدمها رسیده ام: آدمها در مورد مسائل و مشکلاتشان سه حالت در پیش می گیرند: 1- یا به طور طبیعی در پی یافتن راه ها و روش های حل آن بر می آیند، 2- یا مشکل را می بینند ولی به دلایل مختلف منکر آن می شوند، و کم کم به خاطر شدت این انکار کم کم باورشان هم می شود که مشکلی هم وجود ندارد و دسته سوم هم حالشان آنقدر خراب است و اصطلاحاً در باغ نیستند که بدانند مشکلی هم دارند ... ترجیح من این است که در گروه اول جای بگیرم، اما فکر می کنم در مقاطعی هر کدام این نگرش ها می توانند، به درد بخورند. مثلا بی خبری وقتی که آدم جنبه دانستن واقعیتی را ندارد خیلی خوب است....

خودم، اول چون کودک وار به قضایا نگاه می کنم، تو را نمی بینم

بعد کمی که بزرگ شدم، تو را می بینم،

ترسناک هستی، ذهنم چهره تو را با خیال پردازیهای خودش می پوشاند

اتفاقات و خاطرات رویت سوار می شوند..

طوری که دیگر فراموشم می شود که هستی،

اما در خوابهایم صدایت را می شنوم

تو در قالب نارضایتی خاطرم را مشوش می سازی

کم کم من بزرگترین تصمیم زندگی ام را می گیرم و

مثل یک قهرمان با ترس و شهامت برگ ها را از چهره ات کنار می زنم

تا تحلیلت کنم،

از من قوی تر حالا کسی را سراغ داری؟

+ تاريخ سه شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۲ساعت 1:42 نويسنده فاطمه. الف |