آمار «خداوند، شبان من است»

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

من فكر مي كنم يك احساس گناه ريشه در همه ما دارد،كه نمي گذارد ما با خيال راحت خوش باشيم لذت ببريم چه كسي مي داند كه ما چوپانيم يا گوسفند ؟شايد همان گوسفندي باشيم كه خدا ازبالا مراقب ماست؟

این نظر خواندنی را بوگولی عزیزبرایم گذاشته، که بی اختیار نوشته اش مرا یاد این جمله انداخت و حس خوبی به من داد:

خداوند، شبان ِ من است. محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. در مرتع‌های سبز مرا می‌خواباند، نزد ِ آب‌های راحت مرا رهبری می‌کند. جان ِ مرا برمی‌گرداند، و به خاطر ِ نام ِ خود به راه‌های عدالت هدایتم می‌نماید. چون در وادی ِ سایه‌ی موُت نیز راه روم، از بدی نخواهم ترسید، زیرا تو با من هستی. عصا و چوب‌دستی تو مرا تسلّی خواهد داد. سفره‌ای برای من به حضور ِ دشمنانم می‌گسترانی، سر ِ مرا به روغن تدهین کرده‌ای و کاسه‌ام لبریز شده است. هر آینه نیکویی و رحمت تمام ِ ایام ِ عمرم در پی ِ من خواهد بود. و در خانه‌ی خداوند ساکن خواهم بود، تا ابدالآباد.

 

+ تاريخ پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۱ساعت 3:2 نويسنده فاطمه. الف |