آمار پارادایم | مرداد ۱۳۸۸

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

صبحگاه است و من با تمام وجود به روز سلام می کنم و او با نگاه جادوئی اش به من لبخند می زند. امروزپیش از ظهر، آبی را که دعاهایم را در آن خیس داده ام، پای گلدانهایمان خواهم ریخت.

آفتابی

 صدای آب می اید مگر در نهر تنهایی چه می شویند ؟
لباس لحظه ها پاک است
میان آفتاب هشتم دی ماه
طنین برف نخ های تماشا چکه های وقت
طراوت روی آجرهاست روی استخوان روز
چه میخواهیم ؟
بخار فصل گرد واژه های ماست
دهان گلخانه فکر است
سفرهایی ترا در کوچه هاشان خواب می بینند
ترا در قریههای دور مرغانی به هم تبریک می گویند
چرا مردم نمی دانند
 که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟
چرا مردم نمی دانند
که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟۱

سهراب سپهری

+ تاريخ دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت 6:55 نويسنده فاطمه. الف |

حرف زدن یا نزدن فعلا برای من مسئله این است. شاید ساده ترین کار دنیا حرف زدن باشد.این اواخر احساس میکنم حرف زدن بسی از من انرژی می گیرد. هم به لحاظ اینکه به نا کارامدی حرف در مقابل عمل پی برده ام و هم اینکه  عملا شاهد این نکته هستم که چگونه به خاطر تجربه ها و مطالعاتم  دیدگاههایم تغییر می کنند و این در حالیست که من معمولا با قطعیت حرف می زنم....تصحیح دوباره نکته نظرهایم در حرفهایم برایم ملال انگیز است. شاید به خاطر سخت گیری ام باشد اما من به محض یادگرفتن نکته ای ، دیدگاهی ، دلم می گیرد از حرفهایی که از خودم پیش بقیه به یادگار گذاشته ام و حالا به آن افراد یا بهتر بگویم به ان حرفهایم دسترسی ندارم تا تصحیحشان کنم. با اینهمه فکر می کنم که اگر سعی کنم  روند صحبت کردنم آگاهانه باشد بهتر است .......حتی به لحاظ تاثیر گذاری هم که به قضیه نگاه می کنی به این جمله " امرسون" می رسی که "اعمال تو به قدری بلند سخن می گویند که من صدای تو را نمی شنوم............."

راستی دیروز در دیکشنری به لغتی برخوردم که حیف است به آن اشاره نکنم:

Trappist: A member of a Catholic religious group who live together, follow strict rules, and do not speak.

+ تاريخ پنجشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت 7:24 نويسنده فاطمه. الف |

 1- واپس رانی(REPRESSION): سرکوب و یا واپس رانیاصـلی تـرین مـکـانیـسم دفـاعـی محـسـوب شـده و دیـگــرمکانیسم هـا بعنوان ابزار کمکی بکار می روند. واپس رانیبـه مـعـنی جلوگیری از ورود افکار، خاطرات، آرزوها، امیال وتجـارب دردنـاک، نـاخـوشایـنـد، شرم آور و ناپسند به سطحخودآگاه و هشیار می باشد. در ایـن مـکـانـیـسم خـاطـرات اسـترس زا به طور گزینشی به ناخودآگاه رانده می شوند.واپس رانـی بـا انـکار متفاوت است در واپس رانی فرد هیچ چـیزی را نفی نمیکند. مثال:دختری که در خردسالی مورد تعـرض جنسی واقع شده، ایـن تـجـربـه دردنـــاک را سرکوب میکند.

2- فرونشانی(SUPPRESSION): واپس رانی ای که بطور ارادی و خودآگاه صورت میگرد فرونشانی نامیده میگردد. بازداری ارادی و هشیار از ورود افکار، احساسات، تجارب و خاطرات خاص به سطح هشیار. احتراز از اندیشیدن به مواد اضطراب زا و آزاردهنده و منحرف کردن هشیاری به موضوعات دیگر. مثال: دانش آموزی که به تعطیلات رفته، نگران است که نتواند از پس امتحانات بر آید، اما وی تصمیم میگیرد برای اینکه تعطیلاتش خراب نشود مدرسه و امتحاناتش را فرو نشانده و به آنها فکر نکند.

3- واپس روی(REGRESSION): در این مکانیسم شیوه های حل مسائل به سبک بزرگسالان جای خود را به رویکردی کودکانه میدهد. واپس روی یعنی بازگشت به مراحل ابتدایی رشد و تکامل (مراحلی مطمئن تر،امن تر و فاقد استرس) و بروز واکنشهای بلوغ نیافته. مثال: بزرگسالی که هنگام سرخوردگی و ناکامی عروسکی را در آغوش میگیرد. مثال: مرد 25 ساله ای که دچار مشکلات مالی جدی گردیده، تمایل پیدا میکند به خانه پدری خود بازگشته و والدین از وی مراقبت کنند. مثال: مکیدن شست و یا مداد، به لحن کودکان صحبت کردن و هرگونه بروز رفتار سنین پایین تر از خود واپس روی محسوب میگردد. 

 


ادامه مطلب
+ تاريخ سه شنبه سیزدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت 21:56 نويسنده فاطمه. الف |

 داشتم فکر می کردم اگر که در بعضی زمینه ها آدم سخت گیری نبودم چقدر تجربه های قشنگ و متفاوت زیادی داشتم.تازه می فهمم که دیدگاه مطلق نمی تواند با فکر که ماهیتی پویا دارد، قرابتی داشته باشد.علی الخصوص در مورد روابطم با آدم ها، در نظر گرفتن این قضیه باعث می شود به افراد خوشبینی یا بدبینی افراطی نداشته باشم................

+ تاريخ سه شنبه سیزدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت 6:50 نويسنده فاطمه. الف |

·         Look into my eyes - you will see
What you mean to me
Search your heart - search your soul
And when you find me there you'll search no more

Don't tell me it's not worth tryin' for
You can't tell me it's not worth dyin' for
You know it's true
Everything I do - I do it for you

Look into your heart - you will find
There's nothin' there to hide
Take me as I am - take my life
I would give it all - I would sacrifice

Don't tell me it's not worth fightin' for
I can't help it - there's nothin' I want more
Ya know it's true
Everything I do - I do it for you

There's no love - like your love
And no other - could give more love
There's nowhere - unless you're there
All the time - all the way

Oh - you can't tell me it's not worth tryin' for
I can't help it - there's nothin' I want more
I would fight for you - I'd lie for you
Walk the wire for you - ya I'd die for you

Ya know it's true
Everything I do - I do it for you

 BY:Bryan Adams

ُDedicate to CYRUS who is so kind
+ تاريخ پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۸۸ساعت 21:4 نويسنده فاطمه. الف |

یکی از دلخوشی های من  این است که تجربه هایم تکرار مکررات نباشند و به این ترتیب جا برای تجربه های جدید باز کنم

از آن جمله  تجربه ها که امیدوارم به آنها پایبند باشم:

سخت گیر نبودن

صبور بودن و سنجیده حرف زدن.....

عملگرا بودن

عدم قضاوت شتاب زده در مورد افراد و موقعیت ها

پایبندی روزانه  به برنامه های تاثیر گذار .................

+ تاريخ پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۸۸ساعت 7:56 نويسنده فاطمه. الف |

هنوز خیلی چیزها هست که نمی دانم ولی حسم به من اینو میگه که چیزهایی که می تونه یک زندگی رو  بسازه رو دیگه بلدم .....فهمیدم زندگی خیلی هم توقع نداره اون فقط می خواد که ما خیلی سخت نگیریم و از فرصت بودنمان در کنار او لذت ببریم. نه شور نه بی نمک یکم از این یکم از اون یکم منطق یکم احساس اگه خراب شد دوباره یک ظرف دیگه........

خیلی خوشحالم چون احساس کنترل به یک سری از برنامه هایم پیدا کرده ام از طرفی این روزها لحظات زیادی را در کنار مک آرتور هستم و به زودی خدمت سربازی اش هم تمام می شودو..........کلی حس خوب دیگه..........

+ تاريخ یکشنبه چهارم مرداد ۱۳۸۸ساعت 12:8 نويسنده فاطمه. الف |

با خواندن آرشیو میتوان فهمید که این وبلاگ نیز مانند چشمانمان ترجمان احساسمان در مواقع مختلف است .مانند اکنون که خشکیدن جوهر قلم قابل لمس است.
+ تاريخ جمعه دوم مرداد ۱۳۸۸ساعت 13:0 نويسنده McArthur |