آمار پارادایم | خرداد ۱۳۸۶

جاری چون رود.....شاعر چون چشمه....بی پروا چون آبشار

 

   مرد دیگر

  می آیی و من می روم ای مرد دیگر
  چون تیرگی از بیخ گوش صبحگاهی
  می آیی و من می روم ، زیباست ، زیباست
  باران نرمی بر غبار کوره راهی
  دشت بلاخیز غریب تفته ای بود
  هر تپه ای چون تاولی چرکین بر آن دشت
  ما سوختیم و خیمه برکندیم و رفتیم
 اینک ، تو می آیی برای سیر و گلگشت
 حلاج ها ، بر دار ، رقصیدند و رفتند
  شیطان خدایی کرد در این خاک سوزان
  این قصر عاج افتخار آمیز تاریخ
 بر پاستی ، از استخوان تیره روزان
 تابوت خون آلود من گهواره ی توست
  جنباندت دست پلید پیر تقدیر
  هشدار یک دنیا فریب و رنگ و بازیست
 روزی شنیدی گر کسی می گفت : تدبیر
  می آیید و من می روم
  بدرود
  بدرود
 چیزی نیاوردیم و چیزی هم نبردیم
 بیهوده بودن ، تلخ دردی بود ، اما
 اما ... چه دردانگیز ما بیهوده مردیم

+ تاريخ سه شنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۶ساعت 10:28 نويسنده فاطمه. الف |

ما مرد نیستیم

 ما مرد نیستیم که اسبیم
 اسبیم ، چوبین ، میان تهی
انباشته در شکم خود
 انبره مردهای تیغ آخته ای را
 این تیغ بر کفان
 اندیشه های ماست
 اندیشه های ما
 بگذار تیرگی
در بند بند شهر بپیچید
 ما مرد نیستیم که اسبیم
 اسب شهر تراوای
 مردان تیغ بر کف و کف بر لب
 آرام در نهفت ضمیر ما
 در انتظار نشسته اند
 تا شهر گم شود
 در دودنک شب
 و فاجعه به نطفه نشیند
بگذار تیرگی
 در بند بند شهر بپیچذ
تا این حرامیان
از جان پناهشان به در ایند
 چون سنگ دانه های گلوبند ، بند گسسته
 در شهر شب گرفته بپاشند
 ما مرد نیستیم که اسبیم
چوبین
 ما اسب نیستیم
چون کژدمیم در دم زادن به انتظار
تا
 نوزادهایمان
زهدان به نیش سهمنک شکافند
وین شهر را
 از شش جهت بیالایند
 هر چند
 اندیشه های مان در زاد روز خویش
 لاشه ما را
 باید به طیف شب بسپارند
 باشد که این دیار
 در زیر حکومت کژدمها : اندیشه های ما
ترویج پاسداری فاجعه ها گردد
بگذار
 بگذار
 بگذار
در بند بند شهر بپیچد
هر چند
 هر چند
 هر چند
 ما مرد نیستیم
 ما مرد نیستیم                                         

+ تاريخ سه شنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۶ساعت 10:26 نويسنده فاطمه. الف |

... و خدا روح شما را با بالهایی آفرید تا با آن در افق پهناور عشق و آزادی به پرواز در آیید.چه دریغ انگیز است که بالهای خود را به دست خویش می برید و روح خود را به خزیدنی همچون حشرات موذی بر روی زمین محصور میسازید... 

 

_ چه بسيارند گل هايی كه از زمان زاده شدن بويی برنياورده اند! و چه بسيارند ابرهای سترونی كه در آسمان گرد هم آمده، اما هيچ دری نمی افشانند .

 از يك خود كامه، يك بدكار، يك گستاخ، يا كسی كه سرفرازی درونی اش را رها كرده، چشم نيك رای نداشته باش .

_ درختان شعرهايی هستند كه زمين بر آسمان می نويسد و ما آنها را بريده و از آنها كاغذ  می سازيم تا نادانی و تهی مغزی خويش را در انها به نگارش درآوريم .

-بزرگ مردی ان است که نه او را سودای چیرگی بر کس باشد و نه کس را یارای غلبه یافتی بر او

_ بخشش زودگذر توانگران بر تهيدستان تلخ است و همدردي نمودن نيرومندان با ناتوانان، بی ارزش. چرا كه يادآور برتری آنان است .

- به من می گویند:اگر برده ای را خفته دیدی بیدارش نكن شاید خواب آزادی را دارد می بیند

و

من به آنها میگوییم:اگر برده ای را خفته دیدید او را بیدار كنید و آزادی را برایش توصیف كنید.

-فلسفه از زمانی آغاز شد كه انسان محصول زمین را تناول كرد و از سو هاضمه رنج برد.

 

+ تاريخ یکشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۸۶ساعت 13:3 نويسنده فاطمه. الف |

به افق نگاه کن..

هریک از ما یک فضای جادویی در اطراف خود می آفرینیم که معمولا دایره ای به شعاع تقریبا ۵/۴ متر است و به هرچه که در این محدوده باشد توجه می کنیم مهم نیست که در این محدوده انسان باشد یا میز یا تلفن یا پنجره ماسعی می کنیم دنیای کوچکی را که خودمان می آفرینیم تحت کنترل خود نگاه داریم با وجود این یک ساحر همیشه به خیلی دورتر نگاه می کند ما آن فضای جادویی را توسعه می دهیم و سعی می کنیم چیزهای به مراتب بیشتری را تحت کنترل در آوریم . به این میگویند :

نگاه کردن به افق .وقتی این کار را انجام دهی خواهی دید که خیلی چیزها عوض می شود.روحت رشد می کندو این حس تورا مجذوب خواهد کرد.

هر کس می تواند این حس را تجربه کند اما ماهمیشه به چیزهایی نگاه می کنیم که به ما نزدیک تر هستندما به پایین و درون نگاه می کنیم و به همین دلیل است که قدرتمان کم می شود و روحمان انگار آب می رود ..زیرا در روح ما چیزی جز خودمان وجودندارد ....... 

+ تاريخ شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۸۶ساعت 13:24 نويسنده فاطمه. الف |

فرشتگان به هر شکلی که انسان تصور می کند در می آیند.

زیرا فرشته ها اندیشه خدا به صورت زنده هستند

و باید خودرا با خرد و دانش ما وفق دهند. می دانندکه اگر این کار را انجام ندهند ما نمی توانیم آنها را ببینیم

 چشمهایت را ببند و فرشته ات رامجسم کن تا حضورش را همین الان در همین جا احساس کنی .

وجود فرشته ات را بیش از پیش احساس می کنی انگار فرشته ها فقط در دسترس کسانی قرار میگیرند که به وجود آنان ایمان دارندهرچند که فرشتگان- چه آدم به وجودشان معتقد باشد و چه نباشد - همیشه وجود دارندو سفیران زندگی مرگ جهنم و بهشتند...

 

 

+ تاريخ شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۸۶ساعت 12:35 نويسنده فاطمه. الف |

وقتی احساس کنی کسی ناظر کارهایت هست در چنین لحظه هایی ساختن فیلمی  را آغاز می کنیم که شخصیت اصلی آن خودمان هستیم و مطمئنیم که کسی کارهای مارا تماشا می کند.اما بعد که سنمان بیشتر می شود فکر میکنیم چنین  چیزهایی مسخره است و به این لحظه ها به چشم این که کودکی هوس هنر پیشگی کرده نگاه می کنیم .یادمان می رود که در آن لحظه ها این احساس که در حضور یک تماشاگر نامرئی هستیم و کسی مارا تماشا می کندچقدر درما قوی بود.

وقتی به آسمان شب نگاه می کنیم اغلب دوباره همان احساس را پیدا می کنیم و همیشه همان سوال بایمان مطرح می شود:چه کسی آن بالاست و مارا تماشا می کند؟

وآن ها کسانی نیستندجزفرشته ها سفیران خدا........

همه مذاهب و همه کسانی که تا کنون شاهد خارق العاده بوده اند از فرشته حرف می زنند عالم وجود پر از فرشته است آنان هستند که به ما امید می دهند.:مثل فرشته ای که ولادت مسیح را اعلام کرد.

مرگ آور هم هستند:مثل فرشته مرگ که در سراسر مصر سفرکرد و همه کسانی را که نشانه معین بالای در خانه شان نبود از بین برد.

+ تاريخ شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۸۶ساعت 12:16 نويسنده فاطمه. الف |

.........این مرد همیشه  می خواهد به همه چیز پشت پا بزند.
+ تاريخ شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۸۶ساعت 11:49 نويسنده فاطمه. الف |

- در آسمان چه می بینی ؟

- ابرها را

- نه روح رودخانه ها را می بینی . رودخانه هایی که در این لحظه در دریاها دوباره متولد شده اند .در آسمان بالا می روند و آنقدر در آن جا می مانند تا به هر دلیلی  دوباره باران شوند و برزمین ببارند .

رود خانه ها به کوهستان بر می گردند . اما خرد دریا را هم به همراه دارند.

....تو نیز چون رودخانه ای .قبلا به دریا ریخته بودی و با خرد دریا آشنا هستی .بارها مرده ای و دوباره متولد شده ای .تنها کاری که باید انجام دهی اینست که به یاد بیاوری........


ادامه مطلب
+ تاريخ شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۸۶ساعت 10:51 نويسنده فاطمه. الف |